روستای سیتار

 *موقعیت روستای سیتار(.با زبان شعر)*  ...

با زبان شعر گويم آدرس روستا يمان

هست استان سیست و بلوچستان جا يمان

حوزه  چابهار است وبخش دشتیاری  اين مكان

سند میرثوبان هست آن دهستان كنار سیتار مان

هست بیست كيلومتر از شهر  نگور  راه

ديده روشن مي شود تا سیتار بيني در نگاه


بین دشت و رود  باشد جای آن

هر کسی دیده ، شده شیدای آن

دلگان ها اندر سمت بالا و سندها  اندر جنوب

وای زیبا می شود این سیتار  در تنگ غروب

گرتوآرامش بخواهی در جهان آنجا ببین

لحظه ای ازجام سیتار  آسایش گیتی بچین

دور می گردی توازاین های وهوی ودود شهر

جسم تو آرام گردد ازتمام غصه های روی دهر

ای عارف تو معرف باش این ده را بنام

تا بیایند و ببینند ، سیتار   زیبا  را  تمام

روزگاری که بساط زندگی در سیتار ماهم گرم بود

آب وافر بود و اطرافش سرسبزو دلگرم بود

حال ازباران رحمت بهره ما کم دیده ایم

چون خداروزی دهد از جام روزی برده ایم

حال واضح شد مكانش برزمين و برزمان

آدرسي درقالب  شعرم  بماند جاودان

افتخار ماست  اينجا  سیتار  ماست

خاك  پا كش  تا  ابد  هم  آشناست

     *محمد عارف بجارزهی*                       

 

سخنی با نماینده مجلس


《درد دلی کوتاه با نماینده مجلس》

جناب آقای ایرانژاد...

گاهی چقدر زود دیر میشود.و...

📄نوشته: محمد عارف بجارزهی✒️

یک سال گذاشت...
  

قبل از هر چیزی باید گذاشت یک سال از نماینده گی پر فیض مجلس را به شما تبریک  

گویم و از زحمات جنابعالی تشکر و قدر دانی کنم....و ارزو میکنم که انتخاب مجدد  

بعد  از هشت سال خاطره ای ماندگار برای شما و علی الخصوص مردم گردد...

هدف از نگارش این متن هم معرفی و تعریف و تمجید از شما   و هم دست یاری و  

کمک از شما گر

چه زحمات شما بر ما پوشیده نیست ولی با این

وجود حرف هایی هست که در درون این دل باقی 
 

مانده است و برایتان مینویسم و امیدوارم که حد اقل شنیده و خوانده شود :

در جهانی که همه رو به جلو حرکت می کنند، این  شهرستان چابهار و به ویژه بخش  

دشتیاری از همان سال های دور در حال درجا زدن است، از وضعیت اشتغال جوانان،  

شاخصه های توسعه یافتگی همچون راه، مسکن، حمل و نقل گرفته تا فرهنگ،  

سرمایه گذاری ها، اوضاع اجتماعی همه و همه در یک کلام اشهد مرگ را گفته اند
  

و ناامید از یافتن دارویی برای شفا و جان گرفتن دوباره خود هستند.

بخش دشتیاری  ما همواره مورد بی مهری و بی توجهی قرار گرفته است، و در مقابل  

مردم ما همواره، متعهد و وفادار بوده اند و چشم انتظار!

چشم انتظار برخوداری از حداقل ها! مردم این سرزمین همیشه به مدارا کردن با  

هرشرایطی شهره خاص و عام بوده و هستند
 

داشتن کاری مناسب و آبرومند این روزها آرزوی دست نیافتنی جوانان  بخش  

دشتیاری   است.
  نه تنها زمینه اشتغال برای نسل جدید دهه های 70، 80 از این پس فراهم نیست ب 

لکه نسل سال های پیش از این هم شغل های خود را از دست داده و یا خانه نشین  

شدند، یا از فشار، جان به جان‌ آفرین تسلیم کردند
 

 و یا در نهایت شغلی که مسببان همان بدختی، آن را کاذب می پندارند برای خود  

دست و پا کرده اند تا مبادا خجالت زده زن و بچه هایشان شوند،

 اشتغال و کار را از یاد نبرید که بدون ‌آن باید فاتحه این شهرستان را خواند.

در سالهای گذشته جفای بسیاری بر نخبگان شهر ما 
 

شده است، آنها یکی پس از دیگری از دیار خود رانده شده اند، به جاست شرایطی را بوجود آورید 
 

تا افراد شایسته که  ترد شده اند یا در گوشه ای

استعدادهای فراوانشان که در بیشتر مواقع می

تواند راهگشای مشکلات باشد در بطالت و اتلاف وقت به هدر می رود به میدان کار و  

فعالیت های تولیدی،اقتصادی واجتماعی بازگرداند.

سرمایه گذاران که بار و بندیلشان را به کول گرفته و دو پا از خود و دوپای دیگر را هم  

برای فرار از بی مهری های  مسئولین این شهرستان  و بخش قرض کرده اند چرا که به جای دست گیری از آن ها برای سرمایه گذاری و اجرای طرح های توسعه، پایشان  

زنجیر می شود. شهرک های صنعتی هم که تنها چهاردیواری برای تعیین یک محدوده است و درعمل هیچ تلاش و فعالیتی در آن ها بدلیل بی نهایت مشکلات اقتصادی،‌  

تسهیلاتی و مدیریتی از سطوح بالای تا خودشان انجام نمی شود.

آخرین خواسته از جنابعالی

 

ما خیلی خوب شما را می شناسیم و شما هم شهرستان چابهار را، یکی از بزرگترین  

در خواست های ما این است که دست انسان های چاپلوس و متملق و نان به نرخ روز  

خور را که همچون آفتابگردان هر لحظه در حال چرخش هستند از اطراف و اکناف کوتاه کنید و به انسانهای صادق و مومن واقعی اعتماد کنید هر چند اگر مخالف شما باشند  

و گاهی هم تلخ زبان....

جناب آقای عبدالغفور ایرانژاد

گاهی چقدر زود,دیر میشود و......
کانال رسمی..سیتار نیوز @sitarnews

دریای مکران با عمان

دریای مکران یا عمان    

            سواحل مكران كجاست؟       

⬅ مَكران يا مُكران نام ايالتي بزرگ در سواحل جنوب شرقي ايران بود كه اكنون بلوچستان ايران قسمتي از آن را شامل مي‌شود.

 

مركز اين ايالت بزرگ كه مرز شرقي آن به ارتفاعات دره سند پاكستان مي‌رسيد، شهري بود به نام «فنزبور» يا «پنجبور» كه اكنون در بلوچستان پاكستان و در مجاورت شهر سراوان ايران قرار دارد.

 يعقوبي جغرافي‌دان قرن سوم، اين شهر را بزرگ‌ترين شهر مكران مي‌شمارد.

 

مهمترين بندر تجاري و بازرگاني ايالت مكران بندر «تيز» يا «تيس» بوده است.

 اين شهركه بندري بين قاره‌اي محسوب مي‌شد، در آفريقا با مصر و حبشه و زنگبار؛ در آسياي مركزي با هند و سند (پاكستان) و در خاورميانه با كشورهاي عربي مانند عمان و بحرين مناسبات تجاري داشت.

اين بندر امروزه اعتبار گذشته خود را از دست داده و به صورت روستايي ساحلي در 9 كيلومتري شمال بندر چابهار در كرانه شرقي خليج چابهار بر سر راه چابهار نيك‌شهر و بندر كنارك جاي دارد.

مقدسي، جغرافي‌دان قرن چهارم، بندر تيز را بارانداز معروف، پر از نخلستان، داراي چندين كاروان‌سرا، مسجدي زيبا و مردمي ميانه حال معرفي مي‌كند.

 او همچنين شهرهاي بمپور و فهرج (ايرانشهر كنوني) را از ديگر شهرهاي مكران برمي‌شمرد و زبان مردم مكران را بلوچي مي‌داند.

اصطخري، كه او نيز از جغرافي‌نگاران همان عصر است، مكران را ناحيه‌اي وسيع و پهناور توصيف مي‌كند و مي‌گويد بيشتر آن را بيابان و كوير پوشانده است. 

او زبان مردم مكران را فارسي و مكري مي‌داند.

 يكي ديگر از جغرافي‌دانان قرن هفتم به نام ياقوت حموي، مي‌گويد مكران سرزمين پهناوري است كه روستاها و شهرهاي زيادي دارد ومركز عمده توليد و صادرات شكر است. او درباره حدود مكران مي‌گويد:

 مكران از غرب به كرمان، از شمال به سيستان، از جنوب به دريا و از شرق با هندوستان (پاكستان) همسايه است.

 

در حال حاضر مكران از شمال محدود است به سراوان و بمپور، از جنوب به درياي عمان، از مشرق به كلات پاكستان و از مغرب به بشاگرد.(دهخدا)

 

جورج كرزن در كتاب ايران و قضيه ايران، از جالق تا بندر گواتر كه صدوسي مايل طول دارد را مرز مكران مي‌داند؛ مرزي كه در سال 1871 ميلادي توسط گلداسميت بين ايران و پاكستان تعيين گرديد.

 

⬅ با توضيحات ياد شده معلوم و مشخص گرديد كه مكران نام سواحل جنوب شرقي ايران است، اما يك سوال اساسي در اينجا طرح مي‌شود و آن اينكه پس چرا درياي ساحليِ مكران، درياي عمان خوانده مي‌شود و نه درياي مكران؟

 

🔰واقعيت اين است كه در قرن چهارم هجري درياي عمان جزو درياي اعظم به‌شمار مي‌آمد و هر بخشي از درياي اعظم به نام ناحيه يا شهري كه در كنار آن قرار داشت خوانده مي‌شد.

چنان‌كه ياقوت حموي مي‌گويد، بحرفارس، خليج‌فارس شاخه‌اي از درياي بزرگ هند است. مرزهاي اين دريا از بندر تيز از بخش‌هاي مكران در كرانه درياي فارس تا آبادان است و اينجا دهانه دجله است كه بدان مي‌ريزد.

 

بعلاوه، در منابع جغرافيايي قديم همواره از اين دريا به نام بحر مكران يا بحر كرمان نام برده‌شده‌است. درياي مكران نامي بوده كه حتي بر كتيبه‌هاي بيستون از زمان هخامنشيان نيز نقش بسته است و در كتيبه‌هاي زمان ساسانيان نيز به همين نام است.          

بنابر گواهي منابع تاريخي، از قديم‌ترين روزگاران، اين بخش از درياي بزرگ پارس همواره درياي مكران خوانده مي‌شد، هرچند كه ظاهرا گاهي قسمت جنوبي آن را بحر عمان مي‌ناميده‌اند.

نام درياي مكران و درياي پارس تا اواخر قرن نوزدهم بر اين بخش از دريا اطلاق مي‌شد. در اين زمان كه انگلستان بر شبه قاره هند تسلط كامل پيدا كرده بود و مي‌خواست در آب‌هاي جنوب ايران نيز حضوري فعال داشته باشد، مسقط و سرزمين عمان را تحت سلطه خود در‌مي‌آورد. از اين زمان به بعد، دولت انگليس كم‌كم نام عمان را بر درياي مكران و پارس جاري مي‌سازد.

 

✅ با عنايت به اين سوابق، شايسته است كه كم‌كم در گفتار و نوشتار ما نيز كلمه مكران جايگزين كلمه عمان شود؛                  👈 و از سوي ديگر، بنا به فرموده مقام معظم رهبری، سوابق تجاري و بازرگاني بين‌المللي و مهم بنادر سواحل مكران به همت دولت و ساير دست‌اندركاران به آن بازگردد....

《《《نوشته شده توسط دوست عزیزم محمد پوراحمدی》》》  

 سلام بر تو ای هموطن سنی

 

سلام بر تو هموطن سنی که نمازخانه ات را در تهران خراب کر دند 

 

 


سلام بر تو که دشمنان اشغالگرآتش زدند 

آشیانه ات را که می  پنداشتی امن است. 


 سلام بر تو که گمان نمی بردی به

 حریم و خلوت خود و خدایت تجاوز کنند 


.سلام بر تو ای مرید محمد که در جمع حاکمان و مدعیان

 پیروی از او تنها مانده ای. 


  سلام بر تو که نمازخانه ات را خراب می کنند.  اجازه نمی دهند  

در تهران مسجد بسازی و پنج وعده  در روز اذان خودت را از بلندگوی آن مسجد پخش کنی
 و به نماز قامت ببندی 


 سلام بر تو که مجبوری حسینیه ای از هموطن شیعه خوداجاره کنی 


 و اجاره چند ساعت عبادت در آن حسینیه 

را به هموطن شیعه خود بپردازی و آن جا را ترک کنی. 


سلام بر تو که در نقاطی از ایران

 اکثریت جمعیت را تشکیل می دهی 


 و دریغ از یک پست کلید

 استان و شهر محل زندگی ات که به تو تفویض شده باشد. 



سلام  بر مولوی عبدالحمید

 که از برکت وجودش بهره مندی. 


 مردی همواره شکیبا و همواره مبارز با

 همان رسمو آئین که در خور مبارزه ای چنین سهمگین در ایران امروز است 


. مردی که هر کلمه ای را سنجیده، رسا و مقتدر ادا می کند. 


 از خطر نمی ترسد، اما دوست ندارد با 

خطر کردن، بی خردانه زندگی را بر شما دشوار ترکند. 


  

بازم مثل همیشه اولین کلامم با نام خداست...خدایا همیشه نوشتن از تو چشمام رو تار میکنه 

 
و اشکمو مهمان چشمام می کنه  


ای خدای مهربان....
 

من خودم و زندگیم رو به دستان تو سپردم 

 من عشق و آرامش واقعی ام رو از دستان تو می خوام 
 

خدایا من عاشقم و تنها از تو تو رو می خوام 


 ای مهربونم  


خدایا خودت میدونی با چی دلم آروم میگیره 
 

خدایا امیدوارم رحمتت دستم رو بگیره 
 

خدایا با تو حرف زدن چه آرامشی به من میده  


چقد خوشبختم که تورو دارم..،، 


راستی ی چیزه دیگه هس  خدا 


امشب دلم هوای دیروز را کرده 


 هوای روزهای کودکی ام را 


دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم 

 آرزوهایم را به دشتی بسپارم 


 تا برای تو بیاورد.. 


دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم 

 و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را
 

 میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی 

 که دل شکسته و دلم را شکستند  


دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم نچینم
 

 دلم میخواهد... 


می شود بازم کودک شد؟؟؟ 

راستی خدا دلم هوای امروز و دیروز می کند؟؟؟

پاسخ بلوچها به آخوندک قزوینی

پاسخ بلوچها به  یکی از آخوندهای حکومتی ایران به نام قزوینی به ناموس اهلسنت
ایران و بلوچستان اهانت کرده بود.

ای دختر بلوچ ای مظهر حیا/

ای تابع بتول فرمانبر خدا /

ای دختر بلوچ تو مهد عفتی/

تو پاک و باحیا بری ز تهمتی/

نمونه حیا به حق تو بوده ای/

که درس عایشه سبق نموده ای/

تو مثل اهل بیت پاک مصطفی/

به زیر  تهمتی به حرف ناروا/

باشد جهاد تو.فرهنگ تو حجاب/

سالار عفتی شد فجر تو حجاب/

چون  گوهری  درون پوشش صدف /

تو بر فراز دین به قله  شرف/

ای عنصر حیا ای دختر بلوچ/

یارت بود خدا.بر یاوه گوی پوچ/

به کوری دو چشم دشمنان تو/

که عفت و حیا بود نشان تو/

ز طعن ناکسان تو را هراس نیست/

که عیب دشمنان به این لباس نیست/

چو تار عنکبوت این حیله شما/

فنا شود بسی ز عرصه بقا/

خطاب به قزوینی....

تو دیو ظلمتی به کلبه ای سیاه/

تو خصم سنتی لجوج بی بها/

 

 

جاذبه ای گردشگری کوه های مینیاتوری با مریخی رودیگ

امروز میخوام..براتون یکی از جاذبه های گردشگری استان بگم

...هرچند که خودتون هم مستحضرید که مکران شرشار از جاذبه های گردشگری و توریستی است

..لذا میخوام امروز براتون از کوه های مینیاتوری یا مریخی

 واقع در روستای رودیگ که یکی از زیباترین مناظره طبیعی مکران و ایران است بگم.

..این کوه های زیبا از نوع رسوبی هستند.

وبه علت فرسایش سریع در برابر اب و باد.باران وخاک وبه شکل دندانه دندانه

 و پر از لبه ها و چاک های مکرر شدند.به وجود امدند.

در پهنه ای بعضی از این کوه ها مشاهده میشود که

برخی از مواقع در ارتفاع انها تا پنج متر و دیگر نقاط بیابان ها بلندی انها ۱۰۰مترو حتی بیشتر هم هست

...کوه های مریخی به سبب زیبایی و منحصر به فردشان

 گردشگر را در لحظه ای اول برخورد با این پدیده حیرت زده میکند

.و هر چند که به دلیل عدم معرفی..کمتر مورد بازدید و محروم از نگاه ملی قرار گرفته

 و هنوز که هنوزه ثبت و حفاظت محیط زیست هم در نیامده اند

تا نامشان در فهرست مناظره زیبا و بی نظیر ایران ثبت شود.

به همین منظور از همه ای مسافرا و گردشگرا ی محترم

که  به  استان سیستان و بلوچستان  یا علی الخصوص از چابهار دیدن میکند

 توصیه میکنم.

.. حتما  از این کوه های بسیار زیبا و بی نظیر

  روستای رودیگ دیدن کنند.. .

 عکسها

زید پیش بهار

سلام.

امروز  اومدم  براتون از یک شاعر خوب وخوش ذوق اینده دار مکران بگم..

این شاعر نوجوان ما جزء کسی  زید پیش بهار نیست.

زید پیش بهار در بریس دیده به جهان گشود...

او دوران دبستان و دبیرستان خود را در زادگاهش به پایان رساند...

وی علاقه ای که به شعر و ادبیات داشت ...رشته ای ادبیات را

انتخاب نمود....

 و اینک در شهر نگور در مقطع پیش دانشگاهی در حال تحصیل می باشد..

زید متخلص به نیاز تنها  دو سه سالی هست که شعر می سراید....و سرود هایش  زینت بخش

.. سرشار از عاطفه واحساس مي باشد...

و اینک نمونه ای از اشعارش..


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

من شاعرے نیا منا شِعرا یَل کتُاں

تو نو مَجا شگان دِل  دِگرا تَل کُتاں

 

 برای خواندن  بقیه ای اشعارش به ادامه ای مطالب بروید...

ادامه نوشته

دلنوشته ای من

سلام...

امروز هم اومدم مثل همیشه یه سری چرت وپرت سر هم کنم.....

اما..این چرت وپرت هایم...با بقیه فرق میکنند....

اینها حرف دل اند...حرف دلی که یه بغض به سختی سنگ تو گلویم گیر کرده اند...

این درد ودل درباره ای وطنمه....وطنی که عاشقشم...و برایش مینویسم...

وطن من مکران است...خاک پهلوانان روی تن...و سر مچاران..

اصلا میخوام واضع تر بگم....

                                           تنها دلیل بودنم وطنم مکران است...

ای مکران توی در خیال من  همیشه جاودان...

ای میر نثار}}<<مرتضی{{ تنها به عشق وطنت منویسم...

میخواهم. برای کشورت جان دهم ...که جایگاه شاهشوار که کلید اسلام بر ایرانیان

و دادشاه ازادی خواه  است... و جایگاه  عالمانی    همچون مولانا سربازی و عبدالحمید  است

جایگاه  وطن  پرستانی  که با وجود زخم های فراوان تسلیم نشدند..

آری جان دادن برای چنین کشوری تنها ارزوی من است..//

من درد ودل وطن دارم...        و یه سینه سخن....

ای وطن هرچی درباره ات بگم باز هم عددی نیست...

 قلبم را به تو هدیه میدم ای وطن من

...اگه باشه یا نباشه لایق تو خاک من....

دوستان سازم زیبا نبود... که قلم زیبا برقصد

 سعی میکنم ...سازو بهتر بزنم....و قلم زیبا تر برقصد...

و برای وطنم زیباتر بنویسم......

picturepicture

     فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز                                                                                              

درخت خرمای سیتار (ڈیگر)

امروز میخوام براتون از درخت خرمای روستای سیتار عمر بگم...

این درخت ببری است راست قامت و استوار از بس که از حوادث اب و باد و خاک و...قرن های بسیار است

کمر خم نکرده و نامش را بر قرن ها حک کرده است. ان است که ما سیتاری ها به این (ڈیگر)) میگوییم..

میگویند.. سرو نماد راست قامتی و استواری است، آیا آنان درخت خرمای ما را ندیده اند که چگونه در برابر سیل و بسیاری از حوادث همچنان راست قامت است.

استواریش به اندازه استواری گرمای جنوب است

این توصیف کوچکی از این درخت بود..

. این درخت چند صد سال است راست قامت و استوار  ایستاده است.

و حدود ۷۸متر ارتفاع دارد...

و به جرءت میتواند گفت. یکی  قدیمی ترین و بلند قد ترین  درخت منطقه و استان محسوب میشود...

 

 درخت خرمای سیتار

روستای سیتار عمر

روستای سیتار عمر از توابع بخش دشتیاری شهرستان چابهار است و در ناحیه دشتی 

و در ۳۲ کیلو متری شرق نگور واقع شده است. 

 از نظر جغرافیایی  از طرف شمال با روستای سیتار محمود .سیتل و دلگان و در جنوبش سیتار علی .سند ها و روستای دورقرار گرفته و  در شمال غربی  آن روستای دیزی و بمباسری رود خانه ای کاجو در شرق روستا واقع شده است

روستای سیتار دارای آب و هوای گرم و خشک می باشد. 

اطراف روستا را پوشش گياهى متنوع از انواع درختان گز، چش.کهیر.کنر. و... پوشانده اند

جمعیت روستا حدود ۴۰۰ تا ۴۵۰ نفر و ۱۱۰ خانوار است.

گل فشان

گل  فشانها  از پدیده های  زیبا ، دیدنی  و بدیع  هستند که تعدادی از آنها در منطقه چابهار وجود دارند .  معروفترین  گل فشانهای چابهار   در فاصه 95 کیلومتری جاده چابهار به جاسک  و در  مجگل فشان تنگاورت روستای   تنگ از توابع بخش کهیر شهرستان کنارک  واقع  و  یکی دیگر ار گل  فشانها  در بخش دشتیاری و در دهستان سند میر ثوبان واقع شده است .  این گل فشانها   شامل سه تپه   می باشند که یکی از انها از دو عدد دیگر مرتفع تر و فعال است و دو تپه دیگر گویا  فعالیت  گل افشانی در انها مشاهده نمی شود  هرچند آنچه مسلم است آنکه در برهه ای از زمان آنها نیز   فعالیت گل افشانی داشته اند.

 

 این گل فشانها  از دید گاه مردم  محلی  به نامهای مختلفی نامیده می شوند  مانند: گل پر (Gelpor) بوتن(Bootten)  گل پاشان( Gel pashan)  و ناپک (Napag) .

 گل فشانها  در 41 ساحل و 21 حاشیه دریا  در دنیا پراکنده اند. بر اساس  داده های زمین شناسی  و ژئو فیزیک  در 24 منطقه ساحلی  گل فشان  وجود دارد  . تقریباً 1100 گل فشان در  سواحل کم عمق  فعالیت دارند.  گل فشانها اغلب در  قاره های آسیا ، اروپا، و امریکای شمالی  و جنوبی  مشاهده شده اند.

 در قاره آسیا آذربایجان با بیشترین  تعداد گل فشان 1700  بیشترین تعداد و  را دارا می باشد در ایران  بیش از 25   گل فشان تخمین زده می شود.  که 13 عدد از انها در مسیر بین چابهار  و جاسک واقع شده اند. و 5 عدد گل فشان فعال و  چند گل فشان غیر فعال نیز  در  حد فاصل  بندر بریس و پسابندر  در خلیج گواتر  وجود دارند.[1]

 می توان از سایر گل فشانها  سایدوژ  در اندونزی ، گل فشان  زینگ در چین ، گل فشان اراکان کاست در میانمار  گل فشانهای فعال  کشور تایوان  و گل فشانهای  جزیره ادامان را نام برد.  مهم ترین و  معروفترین  گل فشانهای  اروپا  عبارتند از  برکا در رومانی  آپنین در ایتالیا.

 مهم ترین  گل فشانهای   قاره آمریکا:  عبارتند از  شورب، کالاواسی، اسمیت ریج ،  یلو استون  و تولومو ( بین مرز کشورهای بولیوی  و آتلانیکو) [2]

 کوه گل فشان

نحوه تشکیل گل فشانها  بیشتر به  منشاء و نوع انها بستگی دارد  . اصولاً دو نوع گل فشان در دنیا وجود دارد  یکی گل فشانهای سرد  که منشاء تکتونیکی دارند و دیگری  گل فشانهای گرم که عوارض بعدی آتشفشانها محسوب می شوند.[3] گل فشان چابهار دارای منشا تکتونیکی و از نوع سرد است یعنی آتشفشان در پیدایش آن نقشی نداشته است  و  حاصل فعالیت تکتونیکی  و بر اثر  حرکات  ناشی از فرورانش  پوسته اقیانوسی  کف دریای  عمان  به زیر پوسته  قاره ای  به وجود  آمده اند  این گل فشانها جوان بوده  و آغاز  پیدایش انها  به  30 الی 40 هزار سال  پیش باز میگردد.[4].رسوب گذاری سریع گل و سیال ماندن آبهای درون آن به همراه فشار وارده از پایین موجب می شود که آب و گل به همراه گاز بهدهانه گل فشان تنگ

 بیرون پرتاب شود .گاز گل فشان چابهار از نوع متان و رنگ گل آن خاکستری تیره و گاه روشن است .قطره حباب آن 30 سانتی متر که نسبت به همه گل فشانهای کشور بزرگتر است .همچنین بطور متوسط از 15 تا 600 و در هر بار 3 تا 5 لیتر حباب به بیرون پرتاب می شود عمر حباب ها چند ثانیه است و گل گل افشان چابهار غلیظ تر از گل های دیگر گل فشانهاست. دمای گل خروجی سردتر از دمای محیط اطراف است وتقریبا حالت قلیایی یا خنثی دارد و مزه آن شور است.
با توجه به مطالعاتی که انجام گرفته گل گل فشان محتوی تورب ،گل های مواد نفتی ،گوگرد و غیره است.این گل ها دارای ترکیبات ارگانیک بوده وهیچ گونه ماده سمی در آن مشاهده نمی شود.[5]

گل فشانها علاوه بر اینکه بعنوان پدیده های زمین شناسی مطرح هستند از نظر گردشگری نیز حائز اهمیت هستند.

 صنعت گردشگری   که در سالهای اخیر فعال  شده به ویژه  توجه به پدیده های  زمین شناسی  و شناخت  بیشتر  آنها  امروزه گرایشی  از صنعت اکو توریسم  به شمار می اید.

 یکی از پدیده هایی  که می توان به آن اشاره کرد  گل فشان است  که از جنبه های  مختلف  نیز قابل  توجه است . این پدیده با خروج  مواد همراه با گاز  از زمین  که شکلهای خاصی  را به وجود می اورند  سبب جلب گردشگران  می شوند. 

از ان جمله می توان به  گل فشان  کالیستو گارا  را نام برد  که به دلیل وجود چشمه  آب معدنی در  کنار  آن مسئولین  با استفاده از این  موقعیت  حمامهایی را احداث  کرده اند  . برخی از  از گردشگران  ضمن بازدید  از فعالیت  گل فشان  و به دلیل  داشتن ویژگیهای درمانی   از تاسیسات  تعبیه شده آن  جا استفاده میکنند.

مثال دیگر منطقه گل فشانهای کشور اذربایجان است  که سالیانه  پذیرای  بسیاری از بازدید کنندگان  علاقمند به پدیده های زمین شناسی است.

 

 

گل درمانی:گل درمانی از جمله مباحثی  است که قدمتی دیرینه دارد  و در چند  دهه اخیر کم رنگ شده بود  ، ولی امروزه  از جایگاه  ویزه ای برخوردار  است . بسیاری از پزشکان  پی به اثر بخشی آن برده اند  . زیرا  در گل و لجن ، مواد معدنی  و الی  وجود دارند که در بهبود  بیماریهای پوستی  و دردهای  کرم گل فشان                   ماسک گل فشان             

   کرم تولید شده از گل فشان                                 ماسک تولید شده از گل فشان

مفصلی  موثر است . امروزه در کشور  های اروپایی نظیر ایتالیا  واحدهای صنعتی  ،بهداشتی  وزیبایی با استفاد از  گل ، کرمهای  پوست تولید می کنند  براساس تحقیقات  محقققان به علت وجود  سولفور و مواد آلی  در گل  بسیاری از بیماریهای پوستی  نظیر اگزما ، آگند  و تراوش  بیش از حد چربی  از منافذ پوست  بهبود می بخشد  از جمله می توان به  گل فشان اذربایجان را نام برد که از محل بازدید ها و گل درمانی   تعداد بسیاری از مردم به انجا رجوع می نمایند و  آن منطقه  بعلت وجود گل فشان از درامد سرشاری سود می برد.

 

صابون گل فشانخواص درمان ی گل افشانهای برای درمان بیماریهایی مانند دردهای مفاصل  و ستون  فقرات ، سفتی مفاصل ، بیماریهای عصبی ، مراحل اولیه تنگی عروق  و انقباضات عضلانی ، و بیماریهای زنان  بسیار سودمند است گفته می شود  که استحمام  کردن  در گل فشانها  به خاطر  وجود عناصر  شیمیایی خاص  در ترکیبات  آنها  برای پوست  بسیار سودمند است  و باعث جوان کردن پوست  انسان و بهبود  ناراحتی های پوستی  می شود( محی الدین احراری و ژیلا  شاهرخی)

صابون تولید شده از  گل ، گل فشان

از نظر مردم بلوچ نیز گل های گل فشان دارای خواص درمانی بوده  و  جهت  درمان پاره از امراض  در درون گلهای گل فشان غلطیده و معتقدند که  این عمل دارای خواص درمانی می باشد.

 

فیلم خاک و آتش و معرفی واقعی قوم بلوچ

سینما رسانه ای است که تاثیرات ماندگار و غیر قابل انکاری در ذهن و تصور مردم یک کشور یا منطقه در مورد موضوعات پرداخته شده در فیلمها دارد .شب گذشته برنامه سینمایی هفت که به وقایع و تحولات فیلم و سینمای ایران می پردازد در یکی از بخشهایش ضمن گفتگو با مهدی صباغ زاده کارگردان فیلم "خاک و آتش" بخشهای کوتاهی از این فیلم را به نمایش  گذاشت. صباغ زاده در مصاحبه اش به سختیهای تولید این فیلم و مشکلات آن برای رسیدن به جشنواره فیلم فجر نیز اشاره کرد.

خلاصه داستان:       

ادامه نوشته

 اقشار ، اقوام ، گروه های متعدد زبانی و فرهنگی ، اقلیت های مذهبی و غیر مذهبی ، گروه های متنوع جماعتی و … این ترکیب را شکل می دهند . بخش قابل توجهی از این موزاییک فرهنگی به گروه های قومی –آذری ها ، کردها ، لرها ، ترکمن ها ، طالش ها ، مازندرانی ها ، گیلک ها ، عرب ها و بالاخره بلوچ ها- اختصاص دارد . تفریبا در همه جای ایران می توان وجود این اقوام را مشاهده کرد . تمام گروه های قومی در عین حال که با حضورشان در کنار یکدیگر به حفظ وحدت و یکپارچگی عمومی جامعه مدد می رسانند در عین حال با برخورداری از ویژگی ها و نمادهای خاص فرهنگی شان چون تاریخ ، جغرافیای محل سکونت ، آداب و رسوم ، لباس ، خوراک ، موسیقی و زبان ، تنوع فرهنگی ایرانی را شکل داده و غنا می بخشند . بلوچ ها یکی از این هویت ها هستند . آن ها کمتر شناخته شده اند و در قیاس با دیگر اقوام ایرانی جامعه ای محروم و نابرخوردار تعریف می شوند . بلوچ های ایرانی در استان سیستان و بلوچستان وكرمان وهرمزگان وخراسان جنوبي وگلستان به طور مشخص تر در بخش بلوچستان ایران زندگی می کنند . بلوچستان با مسایل عدیده ای از جمله مشکلات اجتماعی و اقتصادی روبرو بوده و هست . افزایش جمعیت ، بیسوادی ، بیکاری و عدم اشتغال ، نابرخورداری از امکانات زیربنایی چون بهداشت ، آموزش ، ورزش و تفریح ، ضعف بخش های اقتصادی نظیر صنعت ، کشاورزی و دامپروری ، نیز موقعیت بد جغرافیایی و اقلیم بیابانی و نیمه بیابانی ، هوای گرم وخشک ، بارندگی ضعیف و نیز گسستگی فضایی-طبیعی با مراکز اصلی نظیر پایتخت ، شمال و غرب کشور آن ها را در حاشیه قرار داده و عملا سبب گسستگی فرهنگی و اقتصادی این بخش با سایر نواحی کشور می شود . فقر فرهنگی شدید جامعه که ریشه در ساختار ایلی-عشیره ای دارد و نیز همسایگی با کشورهای محرومی چون افغانستان و پاکستان ، مساله ناامنی مرزهای شرقی ایران ، رفت و آمد سهل الوصول افغانی ها و در نتیجه قاچاق مواد مخدر و نیز اعتیاد از دیگر مشکلات جدی این منطقه محسوب می شود . بلوچ‌ها در مقایسه با دیگر اقوام ایرانی جامعه‌ای کاملاً منزوی هستند. آنها بیشتر از ارتباط درونی تمایل به برقراری ارتباط بیرونی دارند حتی خویشاوندی آنهاصرفا بر اساس «ازدواج درون قومی» انجام می‌شود. با این وجود بلوچستان ایران مهد حضور بلوچ ها است که به همراه دیگر اقوام کشورمان هویت ایرانی را بازنمایی و معرف حضور می سازند . تاریخچه قوم بلوچ: قوم بلوچ هم‌چون دیگر اقوام ایرانی بخشی از هویت ایرانی محسوب می‌شود. البته بعد مسافت و دوری از مرکز، منطقه بلوچستان ایران را تا حدی غریب و ناشناخته نگه داشته است . منابع و شواهد نشان می‌دهد که بلوچ‌ها پیش از ظهور اسلام در بلوچستان حضور نداشته‌اند. آنها تبار آریائی داشته به احتمال خیلی قوی ساکن شمال ایران – کوه‌های البرز و دریای خزر – بوده‌اند. آن‌ها سال‌ها در ارتش ایران باستان نقش داشته و سرانجام احتمالاً در زمان خسرو انوشیروان، از شمال به کوه‌های کرمان کوچانده شدند. علاوه بر این‌ها زبان، شعر، موسیقی و اعتقادات و باورهای آنان نشانگر ویژگی‌های مشترک فرهنگی این قوم با دیگر اقوام است. شواهد نشان می‌دهد که در زمان حکومت هخامنشیان، داریوش دو منطقه سند و پنجاب را از راه بلوچستان تسخیر کرد. پس از هخامنشیان اسکندر مقدونی بعد از تسخیر این دو جلگه و اطراف رود سند از طریق جنوب ایران و بلوچستان به مرکز بازگشت. در این سفر او در مکران – بلوچستان ساحلی – با طوایف ساکن در آن جا روبرو شد. در زمان اشکانیان نیز بلوچستان (که قسمت‌های شمالی بلوچستان ایران و پاکستان وافغانستان کنونی را دربرمی‌گرفته است) به عنوان قلمروئی مستقل شناخته می‌شد البته این منطقه به دست شاهان محلی اداره شده و تنها تسلط کلی پادشاهان اشکانی بر آن وجود داشت. با روی کار آمدن ساسانیان تسلط این خاندان بر بلوچستان محقق گردید و بدین ترتیب در طول عصر ساسانی بلوچستان بخشی از قلمرو امپراطوری ایران محسوب شد. پیش از دوره تاریخی یعنی پیش از ورود آریائی‌ها به ایران، ساکنین بلوچستان به احتمال قوی «دراویدیان» بوده‌اند که یکی از نژادهای ساکن هند پیش از ورود مهاجرین آریائی‌ها هستند و پس از ورود آریائی‌ها به ایران نیز تا مدت‌ها در بلوچستان هم‌چنان غیر آریائی‌ها و احتمالاً دراویدیان که همان «براهوئیان» هستند ساکن بوده‌اند. نام بلوچستان تنها زمانی به این منطقه داده شد که قبائلی به نام بلوچ از درون ایران وارد سرزمین مذکور شدند. بنا به روایات بلوچ‌ها که مردمانی فطرتاً شجاع و پربنیه بودند که اصلاً به همین دلیل شجاعت و قابلیت جنگی‌شان به عنوان مرزبانان ایران در شمال گماشته شده بودند، از نواحی کناره‌های دریای خزر به کوه‌های کرمان کوچانیده شدند ولی از زمان دقیق و دلیل این کوچ اطلاع موثقی در دست نیست. اما در کتاب‌ها چنین آمده است که خسرو انوشیروان افرادی که بنیه طبیعی قوی داشته را در نواحی سرحدی استقرار می‌داد تا حملات دشمنان خارجی را دفع کنند. به هر روی با حمله اعراب مسلمان به ایران، از وجود بلوچ‌ها در کوه‌های کرمان آگاه می‌شویم و پس از حمله آن‌ها و شکست والی کرمان، عده‌ای از مردم کرمان به مکران و سیستان مهاجرت می‌کنند که احتمالاً برخی از این مهاجرین بلوچ‌ها بوده‌اند. به نظر می‌رسد آخرین حضور تاریخی بلوچ‌ها در کرمان به حکومت سلطان محمود غزنوی بازمی‌گردد. این قوم در سال 193 هجری قمری به دست پسر سلطان مسعود به دلیل اقدام به غارت و راهزنی در منطقه تنبیه شد و پس از شکست در جنگ باقیمانده ایشان به سیستان مهاجرت کردند. ظاهراً در دوران حکومت سلجوقیان و پس از حمله مغول، مهاجرت گسترده بلوچ‌ها از جنوب و جنوب شرق ایران در مسیر سند و پنجاب در پاکستان کنونی آغاز شد. «لرد کرزن» آورده است که احتمالاً پس از تسخیر بلوچستان توسط نادرشاه افشار (1160-1100 ه.ق) این ناحیه به بلوچستان موسوم شد. «در مورد ریشه قومی بلوچ‌ها اجماع نظر وجود ندارد. دو نظریه محور بحث‌های موجود است. نظریه ریشه ایرانی (آریائی)، نظریه ریشه عربی. در گذشته انتساب بلوچ‌ها به عرب‌ها و انتصاب به حمزه عموی پیامبر اسلام (ص) مایه غرور آن‌ها بود… اما نخبگان حاضر بلوچ این انتساب را معتبر نمی‌دانند و معتقدند که فاقد مستندات تاریخی است». بر طبق نقطه نظرات «کارینا جهانی» نیز تاریخ بلوچ یک تاریخ ناشناخته است. وی می‌گوید بنابر دیدگاه برخی از بلوچ‌ها آن‌ها از اعرابی هستند که از ناحیه Aleppo در سوریه مهاجرت کرده و وارد ایران می‌شوند. اما احتمال دیگر (قبلاً اشاره شد) خانه اصلی یا موطن اولیه بلوچ‌ها را نواحی مرکزی دریای کاسپین (خزر) معرفی کرده است، یعنی آن‌ها در حوزه‌هائی از جنوب غربی گیلان و دریای مازندران به صورت قبلیه‌ای زندگی می‌کرده‌اند سپس آن‌ها به طرف شرق و جنوب شرقی ایران یعنی کرمان، خراسان، سیستان و مکران مهاجرت کرده و در قرن‌های 9 و 10 م به این مناطق می‌آیند. تا حال حاضر قدیمی‌ترین منبعی که در آن به واژه «بلوچ» اشاره دارد شاهنامه فردوسی است که در قرن 10 م یعنی 4 هجری به نظم درآمد. فردوسی جنگجویان بلوچ را ستون فقرات سپاه ایران در جنگ علیه تورانیان در دوران کیکاووس و کیخسرو می‌داند. جغرافیای بلوچستان: بلوچستان ایران در استان سیستان و بلوچستان واقع شده است. از لحاظ طبیعی استان شامل دو قسمت جداگانه به نام‌های سیستان و بلوچستان است. «سیستان در شمال استان و نیز در شرق ایران و بلوچستان در جنوب این منطقه واقع شده است». بلوچستان از شمال به سیستان و افغانستان، از جنوب به دریای عمان، از شرق به بلوچستان پاکستان و از غرب به کرمان در خراسان وهرمزگان منتهی می‌گردد. بلوچستان به سه بخش تقسیم می‌شود: بخش‌های سرحد، شارو مکّران. ولی از نظر جغرافیای تاریخی شامل دو بخش است: 1- ناحیه شمالی (سرحد) 2- ناحیه جنوبی (مکران). ساختار سیاسی – اجتماعی سنتی در بلوچستان متأثر از جغرافیای منطقه میان دو بخش شمالی و جنوبی متفاوت است. در حوزه‌های کوهستانی واقع در شمال این منطقه یک ساختار قبیله‌ای وجود دارد. در این ساختار، نحوه معیشت و اقتصاد، شبانی و کوچروی است و اتحاد و ارتباطات قومی از مشخصات بارز آن است در چنین جوامعی تنها یک دشمن قوی از بیرون می‌تواند بر آن‌ها غلبه کرده و قدرت این قبائل را از بین برده و آن‌ها را تضعیف سازد. در بخش‌های جنوبی بلوچستان، اقتصاد کمتر مبتنی بر شبانی و گله‌داری است و بیشتر به سمت کشاورزی متمایل است. در این نوع جامعه، ساختار قبیله‌ای به قدرتمندی ساختار بلوچستان شمال نیست. در اینجا سلسله مراتب در ساختاربندی بیشتر بر اساس مالکیت زمین‌ها شکل می‌گیرد. یعنی آنها که صاحب زمین هستند از احترام و اقتدار بیشتر برخوردارند و آن‌ها که کارگر زمین هستند و زمین‌های کشاورزی را در تملک ندارند قدرتی نداشته و در رده‌های پایین‌تر جای می‌گیرند. در بخش‌های جنوبی بلوچستان یعنی در ساحل مکران، ماهیگری نیز بخشی از درآمد افراد را تأمین می‌کند. موقعیت جغرافیائی بلوچستان به گونه‌ای است که امکان ملاقات بلوچ‌های ایرانی را با چندین مکان دیگر فراهم می‌سازد. از جمله رابطه با هندی‌ها، دریای عمان و مردم عرب زبان (اعراب) و ارتباط با شرق آفریقا. این ارتباطات در قالب روابط تجاری چه به صورت قانونی و چه به صورت غیرقانونی مطرح است و بخشی دیگر به ارتباطات انسانی میان این حوزه‌ها مربوط می‌شود. «نقاط مختلف بلوچستان به سبب مجاورت با دریا، نزدیکی به دشت لوت و نیز کوهستانی بودن، دارای گونه‌های متفاوت آب و هوائی است. در کرانه‌های دریای عمان گرما شدت زیادی دارد و وجود رطوبت بر ناسازگاری هوا می‌افزاید. در جلگه‌های ایران‌شهر، بمپور، بنت، نیک‌شهر و قصرقند هوا خشک و گرم است و در سرحد به علت وجود ارتفاعات از جمله کوه تفتان هوا معتدل است. در این منطقه به ویژه بر قلل کوه‌ها در برخی سنوات برف نیز می‌بارد. به دلیل چنین وضع جغرافیائی، بلوچستان دو چهره دارد: 1- چهره ویران و مخروبه 2- چهره سرسبز و آبادان». اما موقعیت نامناسب و سخت شکل غالب جغرافیای منطقه است. مساحت استان سیستان و بلوچستان 187502 کیلومتر مربع یعنی حدود 4/11% از کل مساحت کشور است که از این مقدار 15197 کیلومتر مربع به آن مربوط به سیستان و 172305 کیلومتر مربع مربوط به بلوچستان است. مهم ترین شهرهای بلوچستان عبارتند از : زاهدان ، چابهار ، سراوان ، خاش ، نیک شهر و ایران شهر . جمعیت: در حال حاضر بنا به آمارهای موجود ، جمعیت گروه‌های قومی در ایران این گونه گزارش شده است : 51% فارس، 24% آذری، 8% گیلک و مازندرانی، 7% کرد، 3% عرب، 2% لر، 2% بلوچ، 2% ترکمن و 1% بقیه اقوام را شامل می‌شوند. بنا به مدل فوق، جمعیت بلوچ‌ها و اطلاع دقیقی از جمعیت واقعی بلوچ‌ها در ایران در دست نیست ولی بنا بر شواهد و گفته‌های کارشناسان و پژوهشگرانی که در مورد قومیت بلوچ‌ مطالعه می‌کنند بیش از 5/1 میلیون بلوچ در ایران زندگی می‌کند. این تعداد عمدتاً در بلوچستان استان سیستان و بلوچستان یعنی در زاهدان، ایران‌شهر، خاش، سراوان، نیک‌شهر و بندر چابهار وزابل،ميرجاوه،دشتياري،باهو،نگور،بمپور، توابع و روستاهای مربوط به آن‌ها ساکن هستند. و مابقی در دیگر مناطق ایران – جنوب و شمال شرقی استان خراسان، (سرخس و جام) گرگان، جنوب کرمان و شرق هرمزگان پراکنده‌اند. تعداد دیگری از بلوچ‌های ایرانی در خارج از مرزها عمدتاً در کشورهای همسایه در تردد بوده و یا ساکن هستند از جمله برخی از آن‌ها در پاکستان به سر می‌برند واصلاً بیشترین رفت و آمد بلوچ‌ها به بلوچستان پاکستان می‌باشد. عده‌ای دیگر در شیخ‌نشین‌های جنوب خلیج فارس به عنوان کارگر مهاجر و برخی دیگر در ترکمنستان و آسیای مرکزی زندگی می‌کنند. در مجموع بلوچستان ایران پس از بلوچستان پاکستان پرجمعیت‌ ترین منطقه بلوچ‌نشین جهان است. اما این جمعیت در قیاس با جمعیت کل کشور ایران خیلی محدود می باشد گرچه استان سیستان و بلوچستان پس از استان کرمان بزرگترین استان کشور است اما پراکندگی جمعیت در آن بسیار پایین است. یعنی 8/2% از کل جمعیت کشور در این استان ساکن هستند. زبان: بی‌شک مهمترین و اساسی‌ترین اشتراک بلوچ‌ها با سرزمین مادری همانا زبان است. زبان بلوچی از نوع زبان‌های ایرانی غربی و از ریشه هند و اروپائی است. زبان هندواروپائی شامل زبان‌های بلوچی، کردی، فارسی، پشتو، دری، تاجیک، بلوچی و استیان (Ossetian) است. زبان بلوچی گرچه مربوط به شمال غربی و غرب ایران است اما امروزه در گوشه جنوب شرقی ایران به آن سخن می‌گویند که خود می‌تواند تأئیدی باشد بر نظریه آنان که مبدأ اصلی بلوچ‌ها را در منطقه دریای خزر ذکر کرده‌اند. در واقع این زبان در حدود 5000 سال قبل در شرق و شمال دریای خزر صحبت می‌شد. از آن جا که زبان بلوچی کمتر متحول شده است، شباهت‌های بسیار خود را با زبان مادری یعنی زبان پارسی باستان حفظ کرده است. دکتر «محمود زند مقدم» می‌گوید: «بلوچ‌ها خود را ایرانی می‌دانند. زبان آن‌ها نیز به زبان‌های ایرانی تعلق دارد و به پهلوی میانه متعلق است و زبان بی‌همتائی است که آن را به صورت گنجینه‌ای حفظ کرده‌اند که برای مطالعات زبان‌شناسی بسیار مفید است و ویژگی ساختاری و تحول این زبان بسیار جالب است. نظر غالب بر این است که بلوچ‌ها از شمال شرقی ایران به بلوچستان کوچ کرده‌اند. یکبار هنگام سفر به منطقه سراوان که پس از راه رفتن زیاد در حال استراحت بودم با چند نفر از اهالی محل صحبت کردم. یکی از همراهان در آن جا اهل انزلی شمال ایران بود. بعد از گوش دادن به صحبت های بلوچ‌ها گفت که من 30 تا 40% این کلمات را می‌شناسم اینها در انزلی خود ما هم هست. بعدها که روی زبان بلوچی کار کردم متوجه شدم که مشابهت‌های زیادی میان زبان محلی بلوچ و زبان محلی آن مناطق در گیلان وجود دارد». زبان فارسی کهن در مناطق شرقی و مرکزی و سایر مناطق ایران تحول زیادی پیدا کرده است. اما در منطقه بکر و دورافتاده بلوچستان از تماس با سایر زبان‌ها به دور بوده و بنابراین تحول چندانی پیدا نکرده و اصالت فارسی کهن خود را حفظ کرده است. مردمان ساکن در بلوچستان ایران به چهار زبان صحبت می‌کنند. بلوچی، براهوئی و پشتوئی وجدگالي. «اما زبان اصلی این منطقه زبان بلوچی است». بلوچی گویش‌های مختلفی دارد که زبان‌شناسان دو گویش مهم آن یعنی «بلوچی شرقی» و «بلوچی غربی» را پذیرفته‌اند. زبان بلوچی علاوه بر دو لهجه اساسی شرقی و غربی، لهجه‌های فرعی متعدد دیگری نیز دارد نظیر جدگالی، سراوانی، سرحدی، دلگانی، دشتیاری و لاشاری. «در بلوچستان ایران دو گویش بلوچی وجود دارد: گویش شمالی (سرحدی) و گویش جنوبی (مکرانی)». «لهجه شمالی بیشتر در شمال بلوچستان و در نواحی خاش و زاهدان وزابل صحبت می‌شود و «مکرانی» (جنوبی) بیشتر ساکنین سراوان و ایران‌شهر و چابهارودشتياري را تشکیل می‌دهد. تفاوت لهجه‌ها به گونه‌ای است که برای سایر بلوچ‌ها قابل فهم است.» الفبایی که در زبان بلوچی به کار می‌رود از الفبای زبان عربی مشتق شده است و نیز بر اساس اصول الفبائی زبان‌های فارسی و اردو است. بنا به آمار تعداد صحبت‌کنندگان به زبان‌های قومی در ایران به شرح زیر است: 58% به زبان فارسی، 27% به زبان ترکی، 9% کردی، 2% لری، 1% بلوچی، 1% عربی و 2% بقیه به سایر زبان‌ها صحبت می‌کنند. بدین ترتیب ملاحظه می‌شود که تعداد گویندگان زبان بلوچی در ایران در قیاس با دیگر گروه های قومی بسیار محدود است. مذهب: در سرزمین بلوچستان و در طوایف بلوچ تسنن به ویژه شاخه حنفی مذهب غالب است. البته «در بین بخش‌هایی از آن شیعه هم وجود دارد از جمله «ایل بامری» و «ایل عبداللهی» شیعه مذهبند». شاخه‌ای از بلوچ‌ها که عمدتاً در حوزه‌های ساحلی مکران و کراچی پاکستان پراکنده‌اند (در حدود 500 تا 700 هزار نفر)، زیکری (Zikri) هستند این گروه معتقد به عیسی مسیح (ع) هستند. «در اعتقادات و باورها و سنن مذهبی جامعه بلوچ آثار و نشانه‌های از مذاهب ابتدائی نظیر «آنیمیسم» را نیز می‌توان دید. نمونه‌هائی از این باورها و شعائر که درواقع نمودی از تاریخی ناشناخته و نمونه قابل ملاحظه‌ای از فرهنگ‌پذیری و تاثیرگذاری محیط زیست و نحوه معیشت را نشان می‌دهند می‌توان در زندگی روزمره مردم منطقه به عیان دید». «اعتقاد به زارها و بادها نیز یکی از ارکان اعتقادی مردم بلوچستان را تشکیل می‌دهد بنا به اعتقادات عامه، زارها موجوداتی غیرانسانی‌اند که در جسم انسان راه یافته و با بیمار ساختن او تا حد مرگ به آزار او می‌پردازند. تنها راه نجات فرد مبتلا توسل به «بابا» یا «مامای» زار است که با تشکیل مجالس خاص و خواندن اوراد و استفاده از آلات موسیقی زار را از تن بیمار بیرون می‌کنند… اعتقادات دیگر هم‌چون اعتقاد به جن‌ها و دیوها نیز در میان عامه رواج دارد که اهمیتشان به پای زارها و بادها نمی‌رسد. بعضی از محققین نفوذ این اعتقادات در منطقه را نتیجه تجارت بردگان آفریقائی و سکونت بخشی از آن در منطقه مزبور می‌دانند بنا به اعتقادات ایشان شباهت فراوانی بین این شعائر و باورهای ابتدائی مردم آفریقا وجود دارد». «از جمله موارد اعتقادی دیگر مردم اعتقاد به مشایخ است. قداست این شیوخ تا حدی است که مزار آن‌ها به عنوان زیارت‌گاه به شمار می‌آید». درواقع آن‌ها مراجع تقلید بلوچند. گردش گری و توریسم بلوچستان ایران به دلیل محروم بودن در عین حال ترس مردم از ناامنی ها ی مرزی آن کم تر مورد توجه گردش گران و توریست های داخلی و خارجی قرار گرفته است با این وجود جنبه هایی از گردش گری را به صورت بالقوه در بطن خود دارد . از جمله در بخش جاذبه های طبیعی ، کشور ایران با داشنن 9 ذخیره گاه زیستی ( اکوتوریسم ) مقام نهم را در جهان به خود اختصاص داده است . بالغ بر 9/4 میلیون هکتار (48 منطقه) از این ذخیره کاه ها مربوط به مناطق حقاظت شده است که 2 مورد آن در بلوچستان ایران واقع شده است به نام های "گاندو" و "خرس سیاه" . منطقه حفاظت شده " گاندو" با وسعتی در حدود 3830 هکتار در جنوب شرقی چابهار واقع شده و به لحاظ دارا بون اکوسیستم خاص و شرایط زیستی مناسب برای تمساح ، تنها زیستگاه عمده این جانور در کشور ایران به حساب می آید . هم چنین شرایط خاص اکوسیستم رودخانه ای این منطقه امکانات زندگی نوعی ماهی عجیب به نام " گل خور" را فراهم آورده که قادر به زیست در آب های کم عمق و بستر گلی رودخانه است . منطقه حقاظت شده "خرس سیاه" که در ارتفاعات شمالی شهر های قصر قند و نیک شهر قرار دارد با وسعتی حدود 2400 کیلومتر مربع و با ارزش زیست محیطی بسیار بالا گونه ای منحصر به فرد از خرس سیاه را در خود جای داده است . این دو منطقه محل زندگی انواعی از حیوانات است و به دلیل جلوه های دیدنی خاصشان می توانند جاذب سیاحان و گردش گران داخلی و خارجی باشند . گل فشان ها از دیگر عوارض طبیعی دیدنی و تماشایی ناحیه هستند . در بخش جاذبه های علمی و پژوهشی آثار تاریخی ، اماکن باستانی و موزه ها مطرحند . در منطقه بلوچستان به دلیل مرزی بودن و شرایط جنگی خاص قلعه های زیادی ساخته شده که عمده آن ها مربوط به دوره های تاریخی ایران در قبل از اسلام است . به نظر نمی رسد که این قلعه ها امکانی از گردش گری قومی را برای بلوچ ها ایجاد نماید . "مقبره امام زاده سید غلام رسول" در چابهار ، "درخت کهنسال مکرزن" در نیک شهر و "قبرستان قدیمی گشت" در سراوان از جمله مناطقی هستند که صرفا جاذب گردش گران محلی منطقه بلوچستان است . "شهر سوخته" و "شهرهای باستانی زرنج" در شهرستان زابل امکان جذب توریست را در صورت رسیدگی و ایجاد امکانات و توجه سازمان گردش گری پیدا خواهد نمود . گر چه این آثار تاریخی در بخش سیستان واقع شده و نه بلوچستان ولی وجود آن در استان سیستان و بلوچستان امکان مطرح کردن هویت بلوچی را در پی خواهد داشت . در بخش جاذبه های ورزشی-تفریحی می توان از پتانسیل کوه های تفتان در 25 کیلومتری شهر خاش ، کوه بزمان در ایران شهر و کوه خواجه در 10 کیلومتری زابل یاد کرد که امکان کوه نوردی و ورزش های کوهستانی را در بطن خویش دارد . هم چنین به دلیل هم جواری بلوچستان با دریای عمان در نتیجه شکل گیری پدیده های طبیعی چوم سواحل ، خلیج و هورها (سواحل شنی) ، سواحل شمالی خلیج چابهار و کنارک علاوه بر کارکرد بوم شناختی ، چشم اندازهای زیبا ، قابلیت های تفریحی –گردشی یافته اند . هم چنین بندر چابهار به عنوان یک بندر دیدنی امکان ورزش هایی چون قایق سواری و اسکی روی آب را جهت توریست های بالقوه فراهم می کند . "پارک تیسکوپان" و "باغ تاریخی تیس" به ترتیب در شمال شرقی چابهار و در دره تیس ، نیز "دره سبز رودخانه سرباز" همگی از جلوه های زیبا و طبیعی منطقه بلوچستانند که جایگاهی ویژه در توریسم حداقل توریسم داخلی فراهم می کنند . پوشاک «شکل پوشش گروههای انسانی ارتباط مستقیمی با شرایط اقلیمی، فرهنگی و قومی هر منطقه دارد همچنین معرف ذوق و هنر، آداب و سنتهای جوامع بشری است. یکی از موضوعاتی که بیشاز همه توجه انسان را در بدو ورود به سیستان و بلوچستان جذب میکند تنوع رنگ در پوشاک است». لباس بلوچها طی زمان تغییراتی کرده ولی همچنان نمایشگر پوشاک ویژه مردم این منطقه است. نام و مشخصات برخی البسه مرد بلوچ که بهطور سنتی سفید رنگ است عبارتند از: 1- پاک : عمامهای گرد که بر سر میبندند. 2- مسر : دستمال سر، شبیه عمامه میبندند. 3- کلاه سوپی : عرقچین است و در مسجد و عبادت برسر میگذارند 4- چکندوز : کلاه دستدوزی شده اعیانی 5- جامگ : پیراهن مردانهای است گشاد و جادار 6- لنگ : پارچهای است که به دور گردن میآویزند 7- گنج پراک : زیر پیراهن 8- پاجامک : شلوار گشاد و چیندار بلوچی است 9- سرینبند : کمربندی است پارچهای برای شلوار 10- شال : کت پشمی که زمستان میپوشند 11- سواس و پوزا : کفشی است که با برگ خرمای وحشی میبافند 12- دوبنده : پاافزاری است که با پوست گاو میسازند 13- کوش : کفش چرمی 14- کرو : جوراب پشمی برای زمستان زن بلوچ هم همراه با «جامگ» و «پاحامگ» مردانه با برخی تغییرات، «تکو» (چارقد)، سریگ (روسری) که بزرگتر از چارقد هست بهسر میکند. کفش و جوراب او نیز همان نامها را دارد. زن بلوچ طبق آداب و رسوم زنان ایلات مقید به زینت آلاتی است که نام برخی از آنها چنین است: در (گوشواره)، پولک، پولوه، کیگ، پور (سینهریز)، کید، سربند و مِزبری. لباس مردان و زنان بلوچ بسیار شبیه لباس مردان منطقه بلوچستان بزرگ (پاکستان و افغانستان) است. دربرخی موارد این لباسها از پاکستان به بلوچستان ایران صادر میشود و مجموعاً لباسهای پاکستانی در مغازههای سیستان و بلوچستان بهویژه زاهدان بهوفور یافت میشود. زیورآلاات زنان نیز بعضاً از پاکستان و هندوستان وارد منطقه میشود. امّا لباسهای سوزندوزی زنان پوشاک و صنعت داخلی است و زنان ثروتمند بلوچ این لباس های گران قیمت را بر تن میکنند. موسیقی: از جمله عوامل فرهنگی که در جامعه بلوچ جای ویژه خود را یافته موسیقی است که نوای آن در مراسم گوناگون – شادی و غم – یاریرسان حالات مختلف روحی بلوچ بوده و هست. موسیقی بلوچ هدفهای متعددی را دنبال میکند. یا برای تهییج روح و آماده نگهداشتن بلوچ برای رزم و پیکاراست، یا از دلتنگی و درد و فراق پرده برمیدارد، یا برای شادی و خوشگذرانی است که به صورت همسرایی و همآو اجرا میشود، یا برای ایجاد رابطه با حیوانات است مثل صوت مار و غیره و یا برای درمان درد و طلب شفا است. نوعی از این موسیقی را «گوات» میگویند که جهت درمان درد و طلب شفا بهکار میرود. برخی وسایل و آلات موسیقی بلوچ اینها هستند: قیچک، تنبورک، رباب، بانچو، نی، دروکل یا طبل، دینبورک، کوزه، طال و طاس (که همان طاس و طشت برنجی است)، به این مجموعه باید سرنا، دهل، طبل، قیچک، کمانچه و سوروز را نیز افزود. ترانههاواشعارمحلی بلوچغالباً درمراسم اعیادو مخصوصاً عید فطر بههمراه موزیک محلی خوانده میشود. جدول شماره 1 ـ کنسرتهای برگزارشده موسیقی در سال 1380 در استان سیستان و بلوچستان ایرانی خارجی جمع سنتی محلی ملی پاپ کلاسیک سایر کشور 3037 1598 325 836 383 51 6230 استان ــ 58 65 ــ ــ ــ 123 علیرغم خاص بودن موسیقی بلوچ و داشتن پیشینه طولانی به نظر میرسد که این هنر در سطح جهانی و حتی ملی جایگاه برجستهای ندارد و امکان بروز نیافته است بلکه بیشتر جنبه دروناستانی و بهخصوص محلی دارد. خوراکی های بومی درباره خوراکی و غذاهای سنتی بلوچ ها اطلاعات زیادی در دسترس نیست .انزوای این منطقه حتی مانع از شناخت این بعد از فرهنگ آن ها شده است درحالی که شاید بتوان مواد غذایی بلوچی با پختی مخصوص پیدا نمود که ذایقه پسند بوده و تمام جنبه های مربوط به یک غذای ایده آل را داشته باشد و امکان انتقال آن به داخل و خارج از کشور فراهم گردد . در بلوچستان عمدتا بنا به اقلیم خاص منطقه ای غذای مخصوص به آن اقلیم طبخ می شود . برای مثال ماهی مهمترین غذای مردمان چابهار و کنارک است و انواعی از خوارک ماهی توسط آنها طبخ میشود و یا در آن بخشهائی از استان که درخت نخل وجود دارد غذاهای خرمائی بیشتر مورد مصرف است و در مناطقی با ظرفیت کشاورزی و دامپروری خوراکی هایی از گندم و گوشت حیوانات به مصرف می رسد . "پترونگ" ( نوعی سبزی کوهی ) ،" راب" ( نوعی سبزی است که در هنگام سال تحویل به منظور بیرون رفتن درد از بدن استفاده می شود) و"بت" (مخلوطی است از برنج، ماشوسایرحبوباتبه همراهروغنو ادویه) غذای عمده مردم بلوچستان است . "اشکنه گشنیز" خوراک مردم سراوان است ."خوراک خرما" (ترکیبی از خرما ، نان ، برنج و حبوبات) مخصوص چابهاری ها است و"نان بلوچی" و "آچار" (نوعی ادویه) به عنوان غذاهای گیاهی در این منطقه صرف می شود . "آب گوشت" و بزقرمه" (گوشت به همراه فلفل قرمز و دارچین زردچوبه که در ظروف سفالی و به سبک غذاهای هندی پخته می شود) توسط میرجاوه ای ها خورده می شود . "آب گوشت ماهی" و "ماهی نمک سود" غذای مخصوص نیک شهری ها است ."کله جوش" در زاهدان طبخ می شود که این ها در زمره خوراکی های حیوانی اند . "کنک" (نوعی حلوا و ترکیبی از خرما ، بادام ، پسته ، و شیرخرما شبیه مسقطی) در چابهار ، "شوده و ده"(ترکیبی از خرما ، کنجد ، بادم و پونه) در چابهار به عنوان غذاهای کانی دار مطرحند . دیگر خوراکی ها چون "مزک"، "بد"، "آبواد" و "پته" نیز در میر جاوه خورده میشود. صنایع دستی مهم ترین صنعت دستی منطقه بلوچستان رودوزی و بافتنی است . در واقع تنها استان هایی از کشور که به تولید این صنعت مشغولند سیستان و بلوچستان ، اصفهان ، هرمزگان ، آذربایجان شرقی و خراسانند . و بیشترین تولید در این زمینه در بلوچستان و خراسان صورت می گیرد . سوزن دوزی یکی از مهم ترین انواع رودوزی است و این صنعت دستی در تمام منطقه بلوچستان به جز چابهار که در آن ماهی گیری رواج دارد دیده می شود . " سوزن دوزی به" بلوچ دوزی" معروف است و سند هویت و موجودیت زن بلوچ است . سفال گری و سرامیک سازی دیگر شاخه صنعت دستی منطقه است که مهمترین سازندگان آن در محدوده شهرستان سراوان به ویژه در روستای "گلپورگان" مشغول به کارند . ساخت این سفال ها بسیار ساده و سنتی انجام می شود و یکی از دلایل خرید این صنعت دستی توسط خارجی ها شیوه تولید به شدت سنتی آن است . شیشه گری در حوالی شهرستان سراوان ، توربافی به شکل کاملا سنتی در نواحی ساحلی چابهار و جواهر سازی از دیگر مواردند . دیگر صنعت دستی در بخش بافته های داری تعریف می شود از جمله قالیچه های بافته شده در بلوچستان که به "بلوچی" معروفند . تور بافی نیز صنعت دستی چابهاری ها است که هنوز هم به صورت سنتی انجام می شود . در مجموع جمعیت صنعت گران دستی شاغل استان سیستان و بلوچستان در سال 1379 ، 30 هزار نفر گزارش شد که 10 هزار نفر از آن ها در زمینه رودوزی فعالیت داشته اند . بنابر این به نظر می رسد که تقویت در بخش سوزن دوزی و سفال سازی در بلوچستان ایران می تواند نمایش شایسته ای از هویت بلوچی در داخل و خارج از کشور ایجاد نماید .

بلوچ و بلوچستان - ادبيات بلوچي

ادبيات بلوچي


ادبيات بلوچي ـ كه تا ايام اخير كاملاً شفاهي بود و هنوز هم قسمت اعظم آن

شفاهي است ـ مشتمل است بر مقدار بسياري اشعار تاريخي و اشعار حماسي كه به

مناسبتهاي خاص سروده شده و قصّه و حكايت، و تعداد معتنابهي ترانههاي

عاشقانه و اشعار ديني و پندآموز، انواع لالايي و چيستان و شعرهايي كه

هنگام كار خوانده ميشود. احتمالاً نخستين اقدام براي گردآوري اين آثار

گسترده، همان است كه در نسخهاي خطي در كتابخانة موزة بريتانيا موجود است

(همو، 1982). به هر حال تقريباً شكي نيست كه قبل از علاقهمند شدن

اروپاييان (عمدتاً انگليسيان) در قرن سيزدهم/ نوزدهم به گردآوري و كتابت

بخش عمدهاي از اين آثار، اقدام منظمي در اين زمينه نشده بود. تأليف لوئيس

در 1272/ 1855 نخستين كار در اين زمينه شمرده ميشود. كار مهمي كه پس از او

شد از آنِ ماير در 1318/1900 است. ولي تأليفات لانگورث ديمز در 1309/ 1891

و 1325/ 1907 و 1327/ 1909 از همه مهمتر و منظمتر است. متأسفانه مؤلفان

تمام اين آثار به موادي پرداختهاند كه فقط از ناحيهاي كوچك جمعآوري شده و

به گويش بلوچي تپههاي شرقي است و ناچار تصوير محدود و گمراهكنندهاي از

وسعت و تنوع واقعي اين ادبيات، و ارزيابي اغراقآميزي از اهميت گويشي كه در

آن گردآوري شده است، به دست ميدهد. زبان شعر كهن بلوچي، سه گويش است كه بر

حسب اهميت عبارت است از: گويش ساحلي و گويش بلوچي تپههاي شرقي و كچي.


ترانههاي تاريخي. كهنترين ترانههاي تاريخي، موسوم به «دَپتَر شاعري»

(ترانههاي اصل و نسب)، به نخستين مهاجرتهاي بلوچ از حلب، موطن افسانهايِ

آنها، پرداختهاند. از اين ترانهها تعداد معتنابهي موجود است كه فقط اندكي

از آنها گردآوري شده است (نمونة ضعيفي از اين نوع را ميتوان در > بررسي

زبانشناختي هند < يافت؛ رجوع کنید به  گريرسون ، 1921). قدمت برخي از

اين ترانهها ممكن است به قرن دهم نيز برسد. همة ترانهها حاكي از آن است كه

بلوچ فرزندان مير حمزهاند، در حلب قيام كردند و در نبرد امام حسين

عليهالسّلام با يزيد در كربلا جانب امام را گرفتند (تا اينجاي تاريخ البته

كاملاً خيالي است). دو ايل عمدة رند و لاشاري و يك رئيسالرؤسا به نام

شَيهَك و تيرههاي متعدد و چندين ايل مركب از غلامان، پس از نبرد آنجا را

ترك كردند، و قرون بعد به سكوت برگذار ميشود. در مرحلة بعد به سيستان

رفتند و در منطقة رودبار سكونت كردند و مدتي در آرامش نسبي به سر بردند،

تا اينكه حاكم آنجا، «شمسالدين» نامي ( ] شايد مَلِكي از صفاريان متوفي

559 رجوع کنید به  ديمز، 1904، ص 35ـ36 [ ؛ يا شايد شمسالدين محمد كُرت،

حاكم هرات 644ـ676) كه با ايشان روابط دوستانه داشت، تغيير كرد و

«بدرالدين» نامي ] احتمالاً از غوريان


رجوع کنید به  ديمز، همانجا [ به حكومت رسيد و موجب پراكندگي آنها شد.

برخي به سمت جنوبشرقي به مكران رفتند، و حال آنكه بيشتر آنها به سوي

جنوبغربي به لار و پَهره (فهرج) و بمپور رفتند و سه سال سرگردان شدند و به

دنبال مكاني براي سكونت خود گشتند. پس از آن بيشتر آنها به سركردگي

ميرجلالخان به مكران وارد شدند و از مَند و كچ گذشتند و تا كُلوه پيش

رفتند و يك سال ديگر سرگردان ماندند. ميرچاكر، پسر شَيهَك، در آشَلِ كلوه

بهدنيا آمد، و اين شايد در نيمة قرن نهم باشد.


بيشتر روايات، اين بخش از مكران را، كه بيآب و لميزرع است، از نظر بلوچ

نامطلوب توصيف كردهاند، و بلوچها تا وقتي كه به قسمتهاي شرقيتر نزديك كلات

نرسيدند، سكونت اختيار نكردند.


ترانههاي قهرماني. در اين زمان است كه مجموعههاي اصلي ترانههاي قهرماني قديم بلوچ آغاز ميشود. نخستين


و مهمترين آنها را ميتوان «مجموعة چاكر» خواند. اين مجموعه مشتمل است بر

ترانههاي بيشماري دربارة ميرچاكر، قهرمان برجستة تمام افسانههاي بلوچ.

بيشتر اين ترانهها به جنگ سي سالة ويرانگري ميان رندها و لاشاريها پرداخته

و حاوي نمونههاي بسيار خوبي از شعر حماسي است. بر اساس شواهد موجود در متن

ترانهها، احتمالاً ترانههاي آنها متعلق به سالهاي 880 تا 932 بوده است.

«دَوْدا بالاچ»، پس از مجموعة چاكر، شايد مهمترين مجموعهاي است كه ميتوان

از آن نام برد. دَوْدا، سركردة گورگيجهاي رند، و بالاچ پسر يا برادر او

بود. موضوع جنگهاي مزاريها نيز مجموعهاي به نام «مجموعة مزاري» تشكيل

ميدهد كه مشتمل است بر قهرمانيهاي بهرامخان سركردة مزاريها در نبرد با

گلمحمّد برهويي.


آثار ادبي ديگر. مير هَمَّل جيهَند، «سلطانِ كَلْمَت»، موضوع چندين ترانه

است. او كه در قرن دهم حاكم مكران بود غالباً به جنگ پرتغاليهايي ميرفت كه

در اين زمان به ساحل حمله ميآوردند و گوادر و پسني را در 989 به آتش

كشيدند. ميرهَمَّل لاف زد كه بسهولت ميتواند آنها را عقب براند، ولي در

جنگ دريايي شكست سختي خورد و به اسارت پرتغاليها درآمد. پرتغاليها او را

به جنوب هند (در برخي از روايات به پرتغال) بردند و در آنجا زنداني كردند

و وي را به سكونت در محل و انتخاب همسري از ميان خود ايشان ترغيب كردند.

ميرهَمَّل از ازدواج با زني «كفير» (كافر) خودداري كرد، و سرانجام در

زندان درگذشت.


علاوه بر ادبياتي كه به مسائل خاص بلوچها پرداخته، آثار ادبي متعددي نيز

دربارة بسياري از داستانهاي معروف، مانند داستان پريان، داستان عيسي و

باري، ليلي و مجنون، و شيرين و فرهاد، ميان بلوچها رواج دارد. ترانة

دوَستِين و شيرين و ترانههايي كه دربارة شِيه (شيخ) مريد سروده شده جنبة

بلوچي بيشتري دارد. شاعران معاصر و سرآمد آنها گلخان نصير اشعار جديدي

دربارة اين افسانهها سرودهاند.


بسياري از قهرمانان و بازيگران اين رويدادها خود از جملة شاعران شمرده

ميشوند ـ مانند بيبرگ، بالاچ، قَبيل جَط، و گوَهَرام ـ و ترانههاي بسياري

به آنها منسوب است. برخي از شعرهاي كهن منسوب به آنها را ديمز در

1327/1909 و شيرمحمد مري در 1359 ش/ 1970 گردآوري كردند، ولي تاريخ سرودن

و صحت انتساب اين اشعار را نميتوان تعيين كرد.


قديمترين شاعر مهمي كه اطلاعات مشخصي دربارهاش در دست است جام دُرَّك،

شاعر دربار نصيرخان اول، در كلات است كه اشعار عاشقانهاش هنوز در يادها

مانده است و مردم آنها را ميخوانند. برخي از آنها نيز گردآوري و چاپ شده

است.


قرن سيزدهم، قرن شكوفايي ادبي بلوچ بود، و تقريباً به يادگار هر رويداد

مهم عمومي يا خصوصي (جنگها، جشنها، رويدادهاي سياسي)، غالباً شاعراني كه

نام و محل ايشان مشخص است، ترانهاي سرودهاند. شهرِ مَند، در ناحية غربي

درة كچ، موطن ملاّ فضل و ملاّ  قَسيم كه هر دو در نيمة اول قرن ميزيستند،

اهميتي ويژه داشت. عزّتاللّه پنجگوري، لاچ سيبي، و نورمحمد بمپشتي از

بلوچستان ايران و ملاّ  بَلْنامه حَسان از باهو كلات در همين ناحيه نيز

مهماند.


در نيمة دوم قرن سيزدهم و نيمة اول قرن چهاردهم نيز شاعران عمدهاي وجود

داشتهاند كه از آن جملهاند فقير شيرجان از نوشكي، ملاّ اسماعيل تُمپي از

كچ، كه اُستاحَسّان زرگر اهل كچ و ملاغلام نبي خاراني كلوهاي، كه ترانههاي

روايي و نيز تغزّلي دربارة موضوعات مهم زمان خود سرودهاند.


از جمله نتايج جنگهاي انگليس و افغان ترانههاي مهم تاريخي بود؛ يكي از اين

ترانهها لشكركشي ژنرال ويلشر را در 1255/ 1839 به كلات شرح ميدهد.

ترانههاي بسياري در وصف وضع ناآرامي است كه بر ايلهاي سرزمين كلات و

بلوچستان انگليس مستولي بود تا اينكه سر رابرت سندمن در 1284/ 1867 با

نخستين قراردادهايي كه با آنها بست تا حدودي ايلهاي سركش را آرام كرد؛ در

نتيجه، در طي دومين جنگ انگليس و افغان در 1296/ 1878، كه خود موضوع

ترانههايي شد، ايلهاي بلوچ آرامش خود را حفظ كردند. سندمن نيز به صورت

افسانهاي درآمد و شعرهاي بسياري دربارة «سَنْمَنْ ساهب» (سندمن صاحب)

سروده شد.


ادبيات جديد. از آغاز قرن بيستم و بويژه در پايان جنگ جهاني اول (كه مريها

در آن از سربازگيري براي ارتش هند خودداري كردند)، شعور ملّي جديدي در

ميان عامّة بلوچ نسلي از نويسندگان پديد آورد كه در دهة 1310 ش وضع فرهنگي

بلوچي كاملاً تازهاي ايجاد كردند ـ وضعي كه چاپ براي نخستين بار در آن

سهمي داشت. ويژگي عمدة اين وضع جديد اسماً ادبي بود، ولي از آغاز، سياست

نيز در آن نقش مهمي داشت، و يكي از هدفهاي بسياري از نويسندگان برانگيختن

حس بيداري ملي بود. در اين امر البته زبان سهم مهمي داشت.


از اين نسل جديد نويسندگان، نخستين كسي كه شهرت وسيعي يافت محمدحسين

«عنقا» (1288ـ1356 ش) بود كه بولان ، نشرية هفتگيش به زبان بلوچي، نخستين

نمونه از نوع خود بود، كه تا پايان دهة 1310 ش/1930، در مك در نزديكي

كويته منتشر ميشد. در پنجاه سال گذشته انواع و اقسام روزنامه و مجله

بهوجود آمده و پس از چندي از صحنه خارج شده است. پس از بولان كه در دهة

1310 ش منتشر ميشد، نخستين نشريه موسوم به اُومان بود كه به سردبيري مولوي

خيرمحمد نَدْوي در اوايل دهة 1330 ش/ 1950 در كراچي منتشر شد. اين

فعاليتهاي ادبي معمولاً داراي محتواي سياسي بارزي بوده است و ازينرو روابط

ناشران و نويسندگان با حكومتهاي مركزي هرگز راحت نبوده است. عبدالعزيز

كُرد (متوفي ح  1349 ش)، سيّدهاشمي (متوفي 1359 ش) و رحمعلي مَري (متوفي

ح  1319 ش) از ديگر نويسندگان متقدم اين گروه هستند. احتمالاً مهمترين

رويدادها عبارت بود از تأسيس فرهنگستانهاي زبان بلوچي براي نشر انواع مواد

مكتوب؛ در كراچي حدود 1335 ش به همت سيّدهاشمي؛ در كويته حدود 1338 ش. قبل

از تشكيل فرهنگستان اخير، «بلوچي زُباني دِوان» در 1329 ش در آن شهر تأسيس

شده بود (عبدُاللّ'هان جمالديني متولد 1301 ش؛ گلخان نصير 1293ـ1363 ش؛ و

غلاممحمد شاهواني متوفي ح  1336 ش). گرچه فرهنگستان كراچي فقط چند سال

دوام داشت ولي كارهاي مهمي انجام داد. از طرف ديگر، فرهنگستان كويته هنوز

فعال است و حدود شصت عنوان كتاب چاپ كرده است. گلبانگ (بلوچي زباني دوان،

كويته 1331 ش)، مجموعهاي از اشعار گلخان نصير، از نخستين انتشارات آن بود.

گلخان شاعر برجستة سالهاي پس از 1330 ش است و فرهنگستان بلوچي كويته آثار

متعددي از او چاپ كرده است، از جمله چهار مجلّد بزرگ شعر كه بيشتر آنها در

سبكهاي سنتي بلوچي سروده شده است. از طرف ديگر، عطاشاد (متولد ح  1319 ش)

از شاعران برجستة سبكهاي جديد و غيرسنتي، از جمله شعر آزاد، است. از ديگر

شاعران مهم در سبكهاي كهن و نو، از ميرعيسي قُمي (متولد ح  1334) اهل تربت

و عبدالوحيد آزات جمالْديني (1294ـ1360 ش) اهل نوشكي ميتوان ياد كرد. آزات

مجلة بلوچي (كراچي 1335 ـ 1348 ش؛ كويته 1348 ش ـ ) را بنيان نهاد و تا

هنگام مرگ سردبير آن بود.

قیام بلوچ ها دربرابر قاجار:

قيام بلوچها دربرابر قاجار:


در زمان قاجاریه حکومت مرکزی تسلط چندانی بر بلوچستان نداشته است. فقط قسمت هایی از مکران کنونی در اختیار دولت قاجار بوده اند. سفر نامه فرمانفرما از شاهزادگان قاجار به این منطقه بیانگر این مطلب است. در این زمان فرمانفرما سرحد را منطقه حکومت سعید خان و مدد خان کرد می داند. این ها گویی فرزند و پدر بوده اند. میرزا مهدی خان سرتیپ قاینی در کتابچه سیاحت نامه بلوچستان می گوید که با سعید خان کرد( سید خان ) ملاقات نموده و وی در آن زمان تازه به حکومت رسیده بود. سعید خان در این زمان بعد از پدرش مدد خان حکومت سرحد را در اختیار گرفته است. تاریخ جنگ بین آقا خان محلاتی حاکم یزد و فرمانفرما حاکم کرمان را به خوبی به یاد دارد. آقا خان که گویی غیر شیعه بوده است در یزد ادعای استقلال می کند و با فرمانفرمای کرمان که شاهزاده ی قاجار است درگیر می شود. این جنگ به نفع فرمانفرما تمام می گردد و آقا خان متواری شده به سرحد پناه می آورد. در این زمان حاکم سرحد سعید خان کرد او را پناه داده و یاری می کند تا حکومت از دست رفته اش را بدست آورد. سعیدخان که رابطه نزدیکی با اقوام براهویی حاکم کلات و سنجرانی حاکم سیستان داشته لشکر بزرگی ترتیب می دهد که در آن زمان به توپ مجهز بوده اند . این لشکر به کرمان حمله کرده و کرمان را تصرف می نمایند. با تصرف کرمان آقاخان محلاتی برای مدتی خود را حاکم کرمان می نامد تا اینکه پس از بازگشت لشکریان بلوچ سپاه قاجار که از دیگر نواحی جمع آوری شده اند به کرمان حمله کرده و آن را تسخیر می نمایند. بدین ترتیب تا مدتها بین سپاه قاجار و بلوچها درگیری های سختی روی می دهد. و عملا در تمام این مدت بلوچستان( سرحد ) مستقل از دولت قاجار عمل می نماید. در نهایت پس از جنگ های فراوان دولت قاجار به سرداران سرحد پیشنهاد صلح می دهد. برای مصالحه 14 تن از سرداران سرحد(کردها ) به قلعه ایرانشهر فراخوانده می شوند و عهد می گردد که به آنها هیچ آسیبی نخواهد رسید. عده ای از بلوچهای خائن نیز تضمین می دهند. در نهایت با توطئه قاجار این سرداران در قلعه ایرانشهر به شهادت می رسند و لی باز هم تا عهد رضاخان عملا سرحد منطقه تاخت و تاز طوایف بلوچ بوده و با قوانین آنها اداره می گردیده است.

قیام دادشاه

یكي از مهم‌ترين مسائلي كه در بلوچستان در عصر پهلوي رخ داد طغيان دادشاه است. با به قدرت رسيدن رضا شاه و ايجاد اصل سياست تمركزگرايي، دولت مركزي با ملوك‌الطوايفي به مبارزه برخاست و توانست در سال 1307 ه. ش. بر بلوچستان حاكميت بيابد. اما ناتواني دولت در سروسامان دادن به امور ايلات و ولايات موجب نابساماني اوضاع بلوچستان گرديد. سرداران و خوانين قدرت مطلقه محسوب مي شدند و دائما براي حفظ منافع خود با هم درگير بودند. نتيجه آن تشكيل دو اتحاديه مخالف از سرداران و خوانين در برابر هم بود. اين وضعيت منجر به واكنش دادشاه عليه وضع موجود شد. دادشاه فرزند يكي از سران عشاير سفيد كوه بود، كه درسال 1325 ه. ش. بر اثر اختلاف خوانين با يكديگر و وابستگي طايفه دادشاه به يكي از خوانين و در نهايت دستاويز قرار دادن بهانه ناموسي، اقدام به شورش نمود. دولت مركزي قضيه دادشاه را به طور جدي دنبال نمي كرد، تا اينكه در اوايل سال 1336 ه. ش. مأمورين آمريكايي و ايراني "اصل چهار" توسط گروه داد شاه كشته شدند. اين قضيه منجر به واكنش شديد دولت مركزي شد. دولت با اتحاد خوانين و خيانت آنان به دادشاه توانست او را از پاي درآورد. پس از ماجراي دادشاه خوانين به دولت نزديكتر شدند و تا حدودي اختلافات خود را كنار گذاشتند، اما از اهميت و اعتبار آنان كاسته شد. از ديد ناسيوناليست‌هاي بلوچ اين ماجرا نقطه عطفي در تشكيل گروه‌هاي سياسي و فعاليت‌هاي ملي بلوچ بود. همچنين مي‌توان گفت طغيان دادشاه تأثير زيادي بر ادبيات و تاريخ شفاهي بلوچ‌ها گذاشته است

akram هتل شبانه روزی اسوبار در نوبندیان

داستان حضرت یوسف وزلیخا به زبان بلوچی«واجه ایسوپ وبی بی کُرسپ

کدیم ءِِزمانگ ءَکوم ءِِ بنی اسرائیلءَ یک عابد ءُهُدا ترس ءِ هستت که آئی نام ایسوپت. آئی سانگ کرتت ءُآروس بوتت و آئی جنین ءِ نام بی بی کُرسپت. آیان ءَ الله تعالی چُنت چوکءُ چوری داتگت .


 

آیانی زمانگءَ بنی اسرائیلی دین ءُ شریعتءَای قانود هستت که هرکه گیش اژچل سال ءَ وش ابابت (عبادت) بکرتین واژ مزنین ووهین گناهان وتا را دور بداشتین گوڈا الله تعالی آیانی سه دعایا هروین بوتین په درجه کبولی رسینت. هنچو چل سال ابابت واجه ایسوپ توام بوت آئی په پکر بوت هنّو اژ واجه هدا چی بلویت ؟ هرچی آئی وتی مجگءَ زور بردات چیزی آئی ذهنءُ هیالءَ نه آهت.

 مه همی پکرءُهیالت، ِوتی جنین توارءِ َهشکت .وتی جنینءَ توارجت ءُ گوشتی اَو منی جنین آدم ،هما ڈ ولءَ توزانی هنّو چل سالءَاژمنی وهدءِ‌ابابتءََ گوزگنت ،بارین توبگش من اژ الله چیا بلوٹان تانکه الله تعالی منی واهگءَ پوره بکنت ؟ بی بی کرسپءَ دیم په وتی واجکار کورتءُ گوشتی :«اَو واجه ایسوپ هنچو توزانی من تئی جنینان،تئی چوکانی ماتان ،منی وشی ءَوشهالی تئی وشی ءَوشهالینت .اومنی واجکار تواژ واجه هدا بلوٹ که من ءَ هنچین رنگءُجمالی بدنت تا ای وهدءَ هچکس ءَ چوشین رنگءَ ولی نداتگ، تان تو گون دیستن من شات ءُوشهال ببه

ایسوپ ءُ گوشت ای شَرّین گپی ووشین شور ءَ مشورتی .واجه ایسوپءَ دستان په آزمانءَ چست کورتُ گوشتی :«ای الله من شه تو لوٹان تومنی جنینءَ هنچین رنگُ دروشمی وهنچین صورتءُ جمالی بدی ته هنو کسی ءَ نداتگ.»

آوان سُهب ءِسرا اِژ واب چست بوتنت، ایسوپ اش رنگءَجمال وتی جنینءَ به منت ءُوتی جنینءَ گوشت :»الله تعالی منی دعایه کبول کتْ ومن باز وشهالان ،ترا واجه هدا چوشین رنگءُجمالی دات.

آئی جنین هنچو وت ءَ آدینکءِ‌توکا چارت ،اش وتی وشرنگی وجمالءَ هبکه بوت وآئیاچه  وتی رنگ ءُ جمالءِ بابتءَ پکرءُ هیالءِ چیر چِت .کمُک کمُک آئی دلءَسلین هیالءُ پکرآهت ءُ ،گون وتءَ پکر کرت ءُگون وتء رٹت:«توهنوآپیسرین کرسپ نَهِ هون ترا هنچین رنگء جمالی هست که سزاوار ای بزگ وگڈالین ایسوپ نََهِ ایشی نان کمُکین جَونت وایشیا نه مال ونه دگنیایی هستنت. ایشی منی لایق نهنت من گون ای رنگ وجمال ء پادشاه ءُ شاهانی درورن . اگان پادشاهان من بگندنت منءَ مه زر وطلاهان گرنت.» همی سلّین هیال کرسپءَ پرماینت که شه ایسوپء ناپرمانی بکنت ومنزل کاران وچوکانی ساران ء مگیرت ،پشک ء پوچان مه شودیت وهر روچءِ نیمونی بکنت.

 غرور تکبر آئیا پهک کورکُرت وهر روچء ایسوپ گون منزل ءِ کاران وچوک داریا مشغولیت ودی کرت . همی دل سیاهی بابت ءَ ایسوپ گون وت پکر کورت ءُگوشتی : «الله گورء دعا بکنان  که ای  ناپرمانین جنین ء‌َهرس ؤممی بکنت .» هنچو که دعایی کرت اناگاه کرسپ هرسی بوت وگس ءِ توکا تورءُتابی وارت واش گسءَ دور نبوت واش آئیی چمان هنچو چمّگی اَرس ءُآپ لونجانت .چنتی روچ گوست واجه ایسوپ گون وتی گونڈواین چوکان باز دل سیاه بوت ،نزانتی بروت اللهءَ ابابت ،بکنت یان که پوچ بشودیت وراک جوڈ بکنت،یانکه چوکانءَ ترءُ هشک بکنت .همی دلمشغولی وهمی دل سیاهی ایسوپی پکرء یهت که یگبار دگه اللهءِ گورءَ دعابکنت البت  ای برءَچوش  دعایی کرت :«ای الله منی جنین ءَ هما وﮌا وهما رنگ ء ڈول ءَ که پیسر ء َبوتگ بترینی . »

الله ء هما دمان ء آئی جنین آدم ء په هما شکل ءُ ڈولءِاولی بر ءَ ترینتْ. وبی بی کرسپ هما اخلاق ُ هما کردار پیسرین ءَ زورت ءُ وتی واجه پرمان ء بوت . کرسپ چه ای اتپاک ء َهچ هوش ء وهیالی نهت،  واجه ایسوپ وتی جنین ء گوشت .«او منی جنین تو منی زهمت وابابت چل سال ء َگون یک بی پکرین هیال ء مشورتی بر بات دات .»  

اقتباس

مردم بلوچ یکی از اقوام ایرانی‌تبار ساکن در پاکستان، ایران، و افغانستان هستند. مردم بلوچ به زبان بلوچی سخن می‌گویند، که یکی از زبان‌های شاخه شمال غربی زبان‌های ایرانی است. بیشتر مردم بلوچ، مسلمان اهل سنت هستند.

برخی منابع جمعیت مردم بل

مردم بلوچ یکی از اقوام ایرانی‌تبار ساکن در پاکستان، ایران، و افغانستان هستند. مردم بلوچ به زبان بلوچی سخن می‌گویند، که یکی از زبان‌های شاخه شمال غربی زبان‌های ایرانی است. بیشتر مردم بلوچ، مسلمان اهل سنت هستند.

برخی منابع جمعیت مردم بلوچ را در حدود ۵ میلیون تن برآورد کرده‏اند. که به طور تخمینی ۳ میلیون تن در پاکستان،  [۱] [۲] ، ۱ میلیون تن در ایران، [۳]۲۰۰هزار تن در افغانستان،[۲] ۴۱۰ هزار تن در عمان، ۲۲۰ هزار تن در امارات، و سایر آنان در تاجیکستان و ترکمنستان و دیگر کشورها زندگی می‌کنند. [۴] همچنین برخی دیگر از منابع جمعیت بلوچ‏ها را ۱۰ میلیون تن تخمین زده‏اند.[۵]

وچ را در حدود ۵ میلیون تن برآورد کرده‏اند. که به طور تخمینی ۳ میلیون تن در پاکستان،  [۱] [۲] ، ۱ میلیون تن در ایران، [۳]۲۰۰هزار تن در افغانستان،[۲] ۴۱۰ هزار تن در عمان، ۲۲۰ هزار تن در امارات، و سایر آنان در تاجیکستان و ترکمنستان و دیگر کشورها زندگی می‌کنند. [۴] همچنین برخی دیگر از منابع جمعیت بلوچ‏ها را ۱۰ میلیون تن تخمین زده‏اند.[۵]

ادامه نوشته

کشاورزی در استان

استان سیستان وبلوچستان با داشتن شرایط آب و هوایی گرم و در نواحی جنوب استان مرطوب مستعد پرورش انواع میوه‌های گرمسیری می‌باشد که کشت و پرورش این محصولات در نقاط دیگر کشور امکان پذیر نیست .

فعالیتهای کشاورزی در هفت سال خشکسالی اخیر در این است

استان سیستان وبلوچستان با داشتن شرایط آب و هوایی گرم و در نواحی جنوب استان مرطوب مستعد پرورش انواع میوه‌های گرمسیری می‌باشد که کشت و پرورش این محصولات در نقاط دیگر کشور امکان پذیر نیست .

فعالیتهای کشاورزی در هفت سال خشکسالی اخیر در این استان جریان داشته است و بدون شک کشت گونه‌های مقاوم در برابر خشکسالی مهمترین عامل بقای کشاورزی سیستان و بلوچستان در این سالها بوده است .

گوآوا،بیدام،پاپایا،چیکو، موز، انبه، نارگیل و پسته از میوه‌های گرمسیری منطقه سیستان و بلوچستان به شمار می‌رود.

تنوع اقسام خرما از دیگر شگفتی‌های طبیعت این استان است، حدود ‪ ۳۰نوع نوع خرما در منطقه بلوچستان کشت می‌شود.

هلیله، مضافتی، نیکدیمی، شکری، بیگم، جنگی، کوتومی و دشتاری،مولس، تورگی شکنک، سبزو، ماکیلی، ربی، چکردی، راسکویی، پوپو، سنگ شکن، خشکیج، شریفه، چرپان و بارشاهی از جمله انواع خرما است.

"چیکو" یا سادیپولا، میوه‌ای شبیه کیوی است و طعمی شبیه خرما دارد و برای برای دستگاه گوارش منافع فراوان دارد و با کشت بذر و سپس پیوند نهال ها صورت می‌گیرد و در بهار برداشت می‌شود.

"پاپایا" یا خربزه درختی که موطن آن نواحی گرمسیری آمریکای مرکزی به این استان راه یافته، خربزه بسیار شیرین با پوستی نازک است که علاوه بر مصرف خوراکی، قابل استفاده در صنایع تبدیلی نیز هست.

از شیرابه این میوه، ماده‌ای به نام "پاپلیین" استخراج می‌شود که برای دستگاه گوارش مفید است و استفاده طبی دارد.

طریقه تکثیر این گیاه بوسیله بذر است و هر میوه تا یک هزار دانه تولید می‌کند.

"گواوا" یا زیتون محلی میوه‌ای به بزرگی یک سیب متوسط است که مزه آن با دیگر اقسام زیتون متفاوت بوده و بسیار خوش خوراک است.

این میوه به دلیل آن که خیلی سریع می‌رسد و قدرت نگهداری آن پایین است ، بیشتر در صنایع تبدیلی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

منشا پیدایش این گیاه که بوسیله بذر تکثیر می‌شود، مناطق گرمسیری آمریکا است و در اوایل بهار برداشت می‌شود.

"انبه" میوه زرد رنگ، شیرین و بیضی شکلی است که برای دستگاه گوارش و پوست منافع فراوانی دارد، موطن اصلی این میوه، شرق هندوستان تا جزایر فلیپین است و بوسیله کاشت هسته و سپس پیوند نهال‌ها تکثیر می‌شود و این میوه نیز اواسط بهار برداشت می‌شود.

"بیدام" میوه‌ای تخت و قرمز رنگ شبیه زبان است و بیشتر در چابهار کشت می‌شود.

انبه و بیدام که نارس آنها نیز مورد استفاده خوراکی قرار می‌گیرد بسیار ترش است ولی رسیده آنها طعمی شیرین دارد و در پاییز برداشت می‌شود.

"پسته" دشت گوهرکوه شهرستان خاش نیز از انواع خاص پسته است که در سایر نقاط ایران از این نمونه دیده نمی‌شود.

 گونه‌های محصولات کشاورزی این استان از مقاومترین گونه‌ها در برابر خشکسالی است.

 علاوه بر میوه‌های گرمسیری منحصر به فرد، مرکبات این استان شامل ترنج، پرتقال، گریپ فروت و نارنگی، انواع انار و میوه‌های جالیزی نیز از دیگر محصولاتی هستند که طعم آنها متفاوت از اقسامی است که در سایر نقاط کشور کشت می‌شود.

چای ترش یا مکه که برای درمان فشار خون مفید است از دیگر محصولات منحصر به فردی است که در ایرانشهر کشت می‌شود.

ان جریان داشته است و بدون شک کشت گونه‌های مقاوم در برابر خشکسالی مهمترین عامل بقای کشاورزی سیستان و بلوچستان در این سالها بوده است .

گوآوا،بیدام،پاپایا،چیکو، موز، انبه، نارگیل و پسته از میوه‌های گرمسیری منطقه سیستان و بلوچستان به شمار می‌رود.

تنوع اقسام خرما از دیگر شگفتی‌های طبیعت این استان است، حدود ‪ ۳۰نوع نوع خرما در منطقه بلوچستان کشت می‌شود.

هلیله، مضافتی، نیکدیمی، شکری، بیگم، جنگی، کوتومی و دشتاری،مولس، تورگی شکنک، سبزو، ماکیلی، ربی، چکردی، راسکویی، پوپو، سنگ شکن، خشکیج، شریفه، چرپان و بارشاهی از جمله انواع خرما است.

"چیکو" یا سادیپولا، میوه‌ای شبیه کیوی است و طعمی شبیه خرما دارد و برای برای دستگاه گوارش منافع فراوان دارد و با کشت بذر و سپس پیوند نهال ها صورت می‌گیرد و در بهار برداشت می‌شود.

"پاپایا" یا خربزه درختی که موطن آن نواحی گرمسیری آمریکای مرکزی به این استان راه یافته، خربزه بسیار شیرین با پوستی نازک است که علاوه بر مصرف خوراکی، قابل استفاده در صنایع تبدیلی نیز هست.

از شیرابه این میوه، ماده‌ای به نام "پاپلیین" استخراج می‌شود که برای دستگاه گوارش مفید است و استفاده طبی دارد.

طریقه تکثیر این گیاه بوسیله بذر است و هر میوه تا یک هزار دانه تولید می‌کند.

"گواوا" یا زیتون محلی میوه‌ای به بزرگی یک سیب متوسط است که مزه آن با دیگر اقسام زیتون متفاوت بوده و بسیار خوش خوراک است.

این میوه به دلیل آن که خیلی سریع می‌رسد و قدرت نگهداری آن پایین است ، بیشتر در صنایع تبدیلی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

منشا پیدایش این گیاه که بوسیله بذر تکثیر می‌شود، مناطق گرمسیری آمریکا است و در اوایل بهار برداشت می‌شود.

"انبه" میوه زرد رنگ، شیرین و بیضی شکلی است که برای دستگاه گوارش و پوست منافع فراوانی دارد، موطن اصلی این میوه، شرق هندوستان تا جزایر فلیپین است و بوسیله کاشت هسته و سپس پیوند نهال‌ها تکثیر می‌شود و این میوه نیز اواسط بهار برداشت می‌شود.

"بیدام" میوه‌ای تخت و قرمز رنگ شبیه زبان است و بیشتر در چابهار کشت می‌شود.

انبه و بیدام که نارس آنها نیز مورد استفاده خوراکی قرار می‌گیرد بسیار ترش است ولی رسیده آنها طعمی شیرین دارد و در پاییز برداشت می‌شود.

"پسته" دشت گوهرکوه شهرستان خاش نیز از انواع خاص پسته است که در سایر نقاط ایران از این نمونه دیده نمی‌شود.

 گونه‌های محصولات کشاورزی این استان از مقاومترین گونه‌ها در برابر خشکسالی است.

 علاوه بر میوه‌های گرمسیری منحصر به فرد، مرکبات این استان شامل ترنج، پرتقال، گریپ فروت و نارنگی، انواع انار و میوه‌های جالیزی نیز از دیگر محصولاتی هستند که طعم آنها متفاوت از اقسامی است که در سایر نقاط کشور کشت می‌شود.

چای ترش یا مکه که برای درمان فشار خون مفید است از دیگر محصولات منحصر به فردی است که در ایرانشهر کشت می‌شود.

ادامه نوشته

موز

موز از درختان گرمسيري ايت ،اين درخت پهن برگ،سبز و جثه ي بزرگي دارد خوراك ميوه آن ويتامين هاي (آ-ب1-ب2-ث)بدن را تامين مي كند.ارزش غذايي آن برابر گوشت مي باشد و همچنين داراي فسفر،پتاسيم،آهن،منيزيم و مواد قندي مي باشد وفاقد* چربي و كلسيم است.

درخت موز پس از برداشت مشكلاتي براي كشاورزان بوجود مي آورد كه جسد آن در چندين ماه باقي مي ماند،موز در جايي كه آب شيرين و خاك مناسب و هوا شرجي باشد رشد مي كند و در عوركي،پِتّي،زرآباد،باهوكلات،باهوو پيشين در حال حاضر كشت مي شود. واين درخت پس از شش ماه از كشت ميوه مي دهد،هر موز يك خوشه از سر بيرون مي آورد وزن خوشه آن حدودا 60-70كيلو مي باشد موز دشتياري (عوركي) به تمام نقاط كشور و حوزه خليج فارس صادر مي شود موز داراي طبيعتي بسيار سرد مي باشد و همچنين تنها در كشور ايران فقط در منطقه بلوچستان زير كشت مي رود.اين درخت زيبا براي منطقه مكران از نظر

مراسم برگوزاری ازدواج قوم بلوچ

برپایی مراسم ازدواج در میان بلوچ های ایرانی کما بیش همچون رسم سال های دور این قوم است و دستکم ۸ مرحله از مراحل عروسی همچنان در میان بلوچ ها به اجرا درمی آید. گرچه اینک به واسطه تغییر وضعیت اقتصادی مراسم ۷ شبانه روزی عروسی بلوچی به برنامه ای ۳ شبانه روزی محدود شده اما هنوز پایبندی به سنت ها در آن ملموس و مشهود است.

شاید پیش از آنکه بخواهیم از رسم و رسوم سخنی به میان آوریم لازم باشد بدانیم درباره کجا و کدام مردم می خواهیم صحبت کنیم.

* بلوچ ها و جغرافیایی که در آن زندگی می کنند
از وسعت جغرافیایی که بلوچ ها در آن زندگی می کنند همین بس که در محدوده ای ما بین ایران، پاکستان و افغانستان محصور است. اما آنچه در این نوشتار مد نظر است متوجه بخشی است که در ایران واقع شده است و به نوعی در استان سیستان و بلوچستان شناخته می شود. منطقه ای که به «مکُران» موسوم بوده و همچنان نیز بلوچستان ایران به دو بخش «سرحد» و «مکُران» خوانده می شود. سرحدات شامل جنوب سیستان تا شمال ایرانشهر کنونی و شهرهایی چون زاهدان و خاش بوده است. مکُران نیز با مرکزیت «بمپور» تا دریای عمان گسترده بوده است. درباره وجه تسمیه مکُران در دانشنامه آزاد ویکی پدیا در اینترنت آمده است:« در مورد معانی مکُران نظرات متفاوتی وجود دارد مثلا مکران به معنی باتلاق یا مکران به معنی معنی ماهی خواران، اما به نظر می رسد اطلاعات در مورد ساکنین مکُران کامل نیست و نمی توان به طور قطع در مورد وجه تسمیه مکران سخن گفت
اما ساکنان سرزمین مکُران به درخت خرما(نخل)، مک یا مچ می گویند. بنابراین مکُران به معنای سرزمین درختان خرما یا همان نخلستان است که با توجه به اینکه در منطقه ایرانشهر، سرباز، نیکشهر، سراوان و چابهار نخل بسیار است و انواعی از خرما در این منطقه به دست می آید این معنی قابل قبول است
.
مردم بلوچستان از قوم بلوچ، ریشه در تاریخ این سرزمین یعنی ایران دارند
. آنها مسلمانند و سنی مذهب. درباره قوم بلوچ در دانشنامه آزاد ویکی پدیا در اینترنت نوشته شده است :« نخستین ظهور بلوچان در آثار تاریخی در کتاب حدودالعالم(۸۹۲ م/ ۳۷۲ق) و نی در مقدسی حدود ( ۹۸۵م/ ۳۷۵ ق) با نام بلوص است. در شاهنامه ذکر مسکن این قوم در حدود شمال خراسان امروزی آمده است. در کتاب های جغرافیایی از این قوم (همراه با طایفه کوچ یا قفض) در حدود کرمان یاد می شود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی این قوم به کناره های دریای عمان رسیده و در همان جا اقامت کردند

*زمان عروسی
بلوچ ها معمولا در بهار ازدواج می کنند؛ بهارگاه. این زمان البته تا زمان رسیدن خرما به عنوان محصول مهم و استراتژیک آنها متغییر است و به همین دلیل عروسی های بلوچی تا شهریورماه نیز ادامه دارد
.

* مراحل عروسی
مراسم ازدواج در بلوچ ها نیز تابع رسم و رسوم ایرانی است و تفاوت هایی جزیی در اجرا دارد. این تفاوت ها شاید در نحوه خواندن آن رسم نمود پیدا کند وگرنه همین وقایع برای عروسی در سایر اقوام نیز اتفاق می افتد. بنابراین بر اساس رسم بلوچ ها می توان در عروسی های کنونی نیز ۸ مرحله را که در ادامه آمده است دید. «گِندونِن»( به کسر گاف و نون) ، «هِبَرجنی» که به نوعی همان بله برون است. «بربند مال» که مراسمی برای تعیین مال عروس و مهریه است. «جُل بندی» که در آن عروس برای رفتن به مراسم عروسی بسط می نشیند و نباید کسی او را در این مدت ببیند. «حِنا دوزوکی» که حنابندان غیررسمی پیش از شب حنابندان است. «حِنا راستکی» که مراسم حنابندان اصلی است. «سرآپی» یا «سرآب» و «مشاطه» که به آماده کردن عروس و داماد مربوط است. و سرانجام «شب یکجایی» که در آن داماد و عروس یکخانه می شوند و زندگی مشترک از این نقطه آغاز می شود.
* «
گِندونِن»؛ «گِند» در بلوچی به معنای دید و«نِن» نیز به معنای نشستن است. بنابراین، این عنوان بر مراسمی گذارده شده است که در آن بزرگان خانواده پسر نزد خانواده دختر می روند و در مجلسی که گرد هم آمده اند موضوع علاقه مندی خانواده پسر به دختر آن خانواده را اعلام و خواستگاری را اعلام می کنند. به طور معمول و به شکل کاملا سنتی همچنان پسرهای بلوچ بر اساس توصیه خانواده ازدواج می کنند. مادر و در کل خانواده پسر دختری را مد نظر قرار می دهد و سپس برای آغاز مراحل عروسی این موضوع در مراسم گِندونِن مطرح می شود. گاه خانواده پسر برای طرح این موضوع باید به سراغ کدخدای محل سکونت خانواده دختر بروند و گاه باید ریش سفید یا بزرگ محل یا فامیل این مهم را به انجام برساند. به هنگام برپایی مراسم گِندونِن نیز با توجه به وسع خانواده بزرگانی به مجلس حضور می یابند که نشان از بزرگی خانواده پسر داشته باشد. گاه ممکن است برای نشان دادن شان خانواده تعداد نفرات به ۱۰۰ و بیش از آن نیز برسد. در این مرحله مراسم «حلقه کنان» کخ نوعی نشان گذاری بر عروس است نیز به اجرا گذارده می شود و خانواده داماد حلقه ای انگشتری به همراه ساعت و طلا به عروس هدیه می دهند.
هِبَرجنی»؛ به همان مراسم «بله برون» گفته می شود و اساس عروسی و زندگی مشترک در این مرحله بنا گذاشته می شود. به عبارت دیگر پس از خواستگاری در این مراسم پاسخ مثبت خانواده دختر اعلام و سایر برنامه ریزی ها از اینجا آغاز می شود.
بربند مال»؛ در مراسم بربندمال اقوام درجه یک طرفین حضور دارند. اگر خانواده های برای شخص خاصی احترام خاصی قائل باشند او را نیز دعوت می کنند تا در مراسم بربندمال به موضوع تعیین مهریه بپردازند. البته گاه ممکن است همه مراحل «گند و نن»، «هبرجنی» و « بربندمال» در یک مراسم به اجرا درآید. معمولا مهریه عروس را پول نقد تعیین می کنند. اما در مناطقی چون سرباز گاه دیده می شود که نخل خرما نیز به عنوان مهر عروس تعیین شده است. در خاش نیز که به عنوان سرحدات در بلوچستان شناخته می شود به سبب رونق دامداری شتر و گاو نیز به عنوان تعیین مهریه مورد نظر قرار دارند. رسم در میان بلوچ ها این است که طلا را به عنوان مال عروس به داماد هدیه می کند. این رسم با هدیه ۲۰ مثقال تا ۲ کیلو طلا به اجرا درمی آید. گاه خانواده عروس برگزاری مراسم عروسی را به تحویل طلاها منوط می کند. گاه نیز بخشی از طلا هدیه داده می شود و مابقط در نکاح نامه قید می شود. بر خلاف مهریه که در میان بلوچ ها نه کسی داده و نه کسی گرفته و حتی به هنگام طلاق نیز زنان معمولا مهریه خود را می بخشند این طلاها را حتما رد و بدل می کنند.
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد زمان عروسی را نیز در این مرحله تعیین می کنند. زمان عروسی بلوچی معمولا بعد از اسفندماه است. «بهارگاه» اصطلاحی است که بلوچ ها به کار می برند. البته عروسی هایی هم هست که در چله تابستان یا زمستان انجام شده اما عموما به فصل بهار تا زمان برداشت خرما برای انجام عروسی توجه دارند.
جُل بندی»؛ جل در میان بلوچ ها پارچه ای دست دوخت است. معمولا بافته می شود و با سوزن دوزی بلوچی و آینه کاری تزیین می شود. از این پارچه صنایع دستی که جل خوانده می شود به عنوان پرده استفاده می شود. مراسم عروسی بلوچی با جل بندی رنگ و رویی به خود می گیرد و جدی تر می شود. معمولا روز اول عروسی با جل بندی آغاز می شود. قبلا ۷ شبانه روز عروسی برقرار بوده است اما اینک به سبب مخارج سنگین معمولا در ۳ شبانه روز جمع بندی می شود. بنابراین معمولا روز اول با جل بندی آغاز می شود. جل بندی با حضور خانواده درجه یک عروس و داماد در خانه عروس انجام می گیرد. معمولا گوسفندی نیز در این مرحبه قربانی می شده است. بعد اتاقی را برای استقرار عروس در نظر می گیرند و همان پارچه آذین شده که جل خوانده می شود را به دو سوی دیوار وصل می کنند و فضایی حائل را در یک اتاق به وجود می آورند که عروس باید تا زمان مراسم یکجایی پشت این جل دور از نظرها منتظر بماند. بلوچ ها معتقدند این رسم برای دور نگاه داشتن عروس از جادو و نظر بوده است. در فاصله جل بندی تا پایان مراسم عروسی، عروس را کسی به جز نزدیکان خاص و محرمان نمی بیند. در زمان رفع حاجت نیز او باید به همراه دو تن از نزدیکان و اقوام همراهی شود و باید نقابی بر چهره داشته باشد.

حِنا دوزوکی» یا حنا دوزوکا؛ مراسم حنا دوزوکی مراسمی فرعی در عروسی های بلوچی محسوب می شود. همانطور که از عنوانش هم به ذهن متبادر می شود گویا این مراسم به شکل دزدکی برگزار می شود! در این مراسم خانواده های طرفین هرکدام روی سر داماد و عروس حنا می گذارند و این کار را با قرار دادن حنا روی پول انجام می دهند. گاهی در این مراسم هزینه عروسی از سوی اقوام و فامیل پشتیبانی مالی می شود. البته این پشتیبانی مالی در دفتری ثبت می شود تا داماد در آینده در سایر عروسی های افرادی که به او کمک کرده اند حاضر شده و او نیز در این امر خیر شریک شود.
فردای مراسم حنادوزوکی مراسم دعوت از اقوام و بستگان آغاز می شود. به طور معمول عده ای از زنان و مردان فامیل داوطلب می شوندو به سراغ دیگر بستگان در روستاها و آبادی ها و همین طور شهرهای دیگر می روند. آنها در خانه بستگان را می زنند و چنددقیقه ای را در باب عروسی توضیح داده و سپس آن خانواده را دعوت می کنند. اگر به خانه ای مراجعه شد و کسی حضور نداشت، دعوت کننده دو چوب را به شکلی خاص جلوی در خانه مورد نظر قرار می دهد که در مراجعه صاحب خانه او متوجه شود کسی به قصد دعوت برای عروسی مراجعه کرده بوده است.
حِنا راستکی»؛ به مراسم اصلی حنابندان اتلاق می شود. معمولا با ساز و آهنگ خاص همراه است و از اینجای کار به بعد نبض کارها برای رسیدن به مراسم عروسی تندتر می زند. دعوتی ها در این مرحله دیگر باید نهایی شده باشد. همه وسایل عروسی در این مرحله آماده است. حنابندان عروس و داماد شروع می شود. ولی هرکدام جداگانه در محل متفاوت. هر کدام از عروس و داماد توسط بستگان حنا گذاشته می شوند. معمولا دستها حنا بسته می شود. شب حنابندان را تا صبح بیدار می مانند و ولیمه عروسی را در همین شب تدارک می بینند و آشپزی برای میهمانان عروسی از این شب آغاز می شود.
سرآپی» و«مشاطه»؛ در عروسی بلوچی عروس را نزد داماد نمی برند و به اصطلاح «عروس کِشان » ندارند و در عوض این داماد است نزد عروس می رود. بنابراین ماشین عروس هم در زمان کنونی نداریم بلکه ماشین داماد داریم! معمولا با توجه به اهمیت آب در زندگی بلوچ ها و نقشی که در حیات برای آن قائلند و اهمیتی که در زندگی آنان دارد داماد را به نزدیکترین قنات یا رودخانه جاری می بردند و در آنجا خانواده داماد او را در آب استحمام می کردند. در حال حاضر نیز ابتدا داماد به سلمانی یا آرایشگاه می رود و سپس به رودخانه و قنات می روند. برای مثال در ایرانشهر معمولا دامادها را به رودخانه دامن در شمال این شهر می برند. در همین زمان نیز عروس را برای مراسم عروسی آماده می کنند. این قسمت را مشاطه می گویند که تغییر شکل یافته کلمه «مطاشه» به معنای آرایشگر و سلمانی در زبان عربی است. مشاطه بعد از آماده کردن عروس و آرایش او وقتی مراسم عروسی در حال آغاز است چیزی به عنوان هدیه می گیرد و نقاب از چهره عروس برمی دارد و به این ترتیب مراسم جل بندی و احتزار او نیز پایان می یابد.
شب یکجایی»؛ مراسم عروسی که آغاز می شود اگر خطبه خوانده نشده باشد این قسمت نیز به اجرا درمی آید که در قسمت بعدی شرح خطبه خواندن نیز آمده است. ولی معمولا خطبه عقد قبلا خوانده شده است. بعد از مراسم عروس و داماد در خانه پدرزن یکجا می شوند و به اصطلاح خود آنها شب یکجایی رقم می خورد که آغاز زندگی مشترک و زناشویی است. عروس و داماد بدین ترتیب در خانه پدرزن زندگی خود را آغاز می کنند و معمولا تا ۴ روز در خانه پدرزن مستقر هستند. بعد از مراسم شب یکجایی و در واقع روز بعد از عروسی مراسم «مبارکیان صبا» برگزار می شود که اقوام برای تبریک گفتن به عروس و داماد نزد آنان می روند. عروس و داماد نیز بعد از روز چهارم بعد از عروسی به خانه پدر داماد می روند و در آنجا میهمانی دیگری داده می شود. اگر قرار باشد که عروس و داماد در خانه پدر داماد زندگی را ادامه دهند با این مراسم این اتفاق روی خواهد داد و در غیر این صورت تا مدتی که گاه تا یکسال و بیشتر ادامه پیدا می کند عروس و داماد در خانه عروس مستفر خواهند بود. این موضوع کاملا به توافق طرفین و توانمندی داماد بستگی دارد
.

سفره عقد و جهیزیه
در عروسی بلوچی سفره عقد و جهیزیه وجود ندارد. بلوچ ها مراسم عقد را معمولا در مسجد برگزار کرده اند و در حال حاضر نیز این مراسم همچنان ممکن است در مسجد و بدون هیچ تشریفاتی به جاآورده شود. اما اینک علاوه بر مسجد در خانه نیز مراسم عقد به اجرا گذاشته می شود. به هنگام خواندن خطبه عروس به طور مستقیم به داماد «بله» نمی گوید. وقتی عاقد برای خواندن خطبه به خانه داماد می رود یک نفر را به خانه عروس می فرستد تا عروس شخصی را به عنوان وکیل تعیین کند. این وکیل به طور معمول از خانواده پدری عروس تعیین می شود. عروس معمولا عموی بزرگ یا پدر خود را به عنوان وکیل معرفی می کند. سپس با تعیین وکیل عاقد از داماد و از وکیل عروس درباره مهریه و نکاح می پرسد و بعد خطبه را می خواند. در عروسی بلوچی هیچ خبری از جهیزیه نیست. بنابراین هیچ خانواده ای نگران خرید وسایل خانه برای دختران خود نیستند.
در عوض تمام وسایل زندگی را باید پسر تامین کرده باشد. از لحاف و وسایل خواب که معمولا رسم است تا دیگر اقلام لازم و ضروری برای زندگی. در عوض اتفاقی دیگری روی می دهد. داماد بعد از مراسم عروسی و شب یکجایی، در خانه پدرزن اقامت می کند. این اقامت گاه تا یکسال ادامه پیدا می کند و جنبه بدی در اذهان ندارد. گاه نیز داماد خانه و اسباب زندگی را فراهم کرده و در خانه خود زندگی را آغاز می کند. به طور معمول زندگی به صورت فرادا آغاز نمی شود و عروس و داماد بلوچ، با خانواده عروس یا داماد زندگی

غزل بلوچی

""شپ تہاریں برو ماھکانی شتہ -مھرء دوستی دل ء عاشکانھ شتہ۰ ما چوشے ء وتی بند داگ داتگ انت- زرتہ میر چاکرء وھدی حانی شتہ. باریں چے چے دل ء مرچی کاریت وتی- آ چہ دیوان ء مۓ دلگرانی شتہ. ما چہ بدنامی ء سر کجا کش اتگ -داں کہ لوٹ ء تماہ دلبرانی شتہ نشتہ عشق ء بچار چنچو حیران انت تہی- نوں چہ ھمراہی ء سنگتانی شتہ.""
برچسب‌ها: بلوچی شعرء نوکیں آواز

صنايع دستي بلوچستان

صنايع دستي بلوچستان

بلوچستان دارای آب و هوای خشک و گرم است و مردم آن به دو دسته ساکن و غیر ساکن (عشایر که ایلات بلوچ را تشکیل می دهند) تقسیم می شوند.

اصولاً منبع اصلی درآمد برای بلوچ های ساکن، کشاورزی و برای بلوچ های متحرک، دام پروری است که متأسفانه در سالهای اخیر به علت خشکی فراوان، کشاورزی و دامپروری تا حد بسیار زیادی افت کرده است. در نتیجه عوامل مذکور، مردم بلوچستان، به ناچار به فعالیت های غیر کشاورزی روی آورده اند و سعی کرده اند با توسل به فرآورده های مذکور، زندگی خود را سرو سامان بخشند، بجز ترانه ها و نغمه ها، صنایع دستی نیز بیانگر چهره ای از زندگی مردمان بلوچ است که در رنگها و نقش های سوزندوزی بلوچ یا گلیم و قالی مفهوم می یابند.

جالب اینجاست که فعالیت های صنایع دستی به طور سنتی در استان مذکور توسط زنان انجام می شود زیرا زنان بلوچ به علت زندگی بسیار محقرانه خود چندان فعالیت خانه داری ندارند. به واسطه سنت ها و عقاید مردان، در خارج از خانه هم نمی توانند کار کنند، در نتیجه هر زن و دختر بلوچ از هفت سالگی و به بهانه تزئین لباس خود، سوزندوزی بلوچ را می آموزد و بدین ترتیب به معاش خانوانده کمک می کند، سفالسازی، قالی و گلیم بافی، توسط زنان بلوچستان انجام می شود.

مهمترین رشته های صنایع دستی رایج عبارتست از:

گلیم بافی، سفالگری، حصیر بافی، پرده بافی، چادر بافی، نمدمالی، خراطی و سوزندوزی بلوچ، سکه دوزی و آیینه دوزی، پریوار دوزی، توردوزی،و خامه دوزی. (ورود به ادامه مطلب)

گلیم بافی

از دیگر رشته های مهم صنایع دستی که در بلوچستان رایج است، گلیم بافی است. گلیم بیشتر توسط زنان چادرنشین که دامدارند، بافته می شود که از پشم دامهای خود برای مواد اولیه گلیم بهره می برند.

نقشهای گلیم اکثراً سنتی و بدون طرح و الگو است و بیشتر از نقش های سوزندوزی بلوچ استفاده می شود، رنگهای مورد مصرف در مایه تیره است و رنگهای مشکی، زرشکی و قرمز و اندکی رنگ سفید یا زرد به کار می رود.

سوزندوزی

بدون تردید سوزندوزی بلوچ را باید در زمره یکی از اصیل ترین و جالب ترین رشته های صنایع دستی کشور به حساب آورد که آوازه شهرتش به فرسنگها دورتر از این خاک نیز رسیده و مردم بسیاری از نقاط مختلف جهان، بلوچستان را به پشتوانه آن می شناسند. هنر ظریف و پر سابقه ای که هیچکس به درستی نمی داند از چه زمانی در ایران شروع شده است. آنچه مسلم است تقریباً تمامی زنان و دختران بلوچ که در فاصله سنی چهار تا چهل سالگی (و حتی گاه تا شصت سالگی)، دست اندر کار آن به حساب می آیند.

در زندگی ساده و به دور از تجمل زنان بلوچ، شاید مهمترین وسیله تزئین لباس همین سوزندوزی است. اگر از آنان بپرسید از چه زمانی پیراهن خود را سوزن دوزی می کنند، آن را وصیت پدران خود می دانند و مانند هر هنر قومی نمی توانند منشأ آنرا تعیین کنند.

سوزندوزان بلوچ با نقش گل ها و بوته ها و ترکیب رنگ ها، طبیعت رنگین و زیبایی آفریده و جهانی ساخته اند که در اندیشه و خیالشان شکل می گرفته است. طبیعت را آن چنان که دوست داشته و می خواسته اند ترسیم کرده اند، نه به آن شیوه و شمایلی که وجود دارد.

پیراهن بلوچ با چهار قطعه تزئین یافته است که عبارتست از یک قطعه پیش سینه، دو قطعه سرآستین و قطعه دیگر که در زیر پیش سینه به طور عمودی تا پایین پیراهن دوخته می شود و جیب یا در اصطلاح محلی “گوپتان” نامیده می شود.

سوزندوزی بلوچ به صورت پیش سینه، جیب، سرآستین، پادامنی، سجاده، نوار، کراوات، کمربند، کوسن، دستمال، رومیزی، پرده، سفره، اشارپ و پارچه کلهمک آباژور ارائه می شود.

از طرحهای اصیل مورد استفاده در سوزندوزی بلوچ می توان از طرحهای گل سرخ، چشم ماهی و مروارید نام برد.

پریوار دوزی و توردوزی نیز از دیگر انواع رودوزیهای بلوچستان است.

خامه دوزی

خامه دوزی بسیار شبیه سوزندوزی بلوچ است با این تفاوت که در آن فقط از نخ سفید یک رنگ استفاده می شود. این هنر تنها در روستاهای سیستان رواج دارد.

محصولات خامه دوزی شامل عرقچین، لباس، پیش سینه، جانماز، رومیزی و … است، که اکثراً برای افراد مسن خاص تهیه می شود.

سکه دوزی

تنها مورد دیگر تزئین منازل بلوچ و خانواده های بلوچ پس از سوزندوزی، سکه دوزی بلوچ است. سکه دوزی را یا به دیوار می آویزند و یا جهت تزیین روی رختخواب می اندازند و یا در عروسی ها به گردن شتر می آویزند.

به جهت وجوه اشتراک فراوانی که بین اهالی بلوچستان ایران با اقوام ساکن در کشورهای مجاور منطقه از نظر قومی، نژاد، زبان و فرهنگ وجود دارد، مشابهت هایی هم در هنرهای دستی ساکنین این مناطق وجود دارد که امری کاملاً طبیعی است. بهمین دلیل تشابهاتی بین سکه دوزی بلوچ ایران با محصولات هند و پاکستان وجود دارد.

سفالگری

کلپورگان مرکز تولید نوعی سفال در بلوچستان است که در ۳۰ کیلومتری شهرستان سراوان واقع شده و نوع خاص سفال کلپورگان در ایران کاملاً مشخص است و شباهتی از نظر تولید و رنگ به سفالهای دیگر مناطق ایران ندارد.

سفال کلپورگان توسط زنان بلوچ و به صورت کاملاً ابتدایی تولید می شود.

در ساخت سفال، مردان فقط وظیفه حمل خاک از تپه تا محل سفالگری و آماده کردن گل را به عهده دارند و تمامی مراحل ساخت همانطور که گفته شد توسط زنان انجام می گیرد. گل با دست زنان سفال ساز شکل می گیرد و تراش داده می شود و با سیاه قلم تزیین می شود. نقش ها ساده و هندسی است.

مصنوعات ساخته شده شامل: دیگ، سینی، کوزه، قلیان، گلدان، لیوان، قوری، مجسمه حیوانات و … است.

ضربالمثل هاي بلوچي

ضربالمثل هاي بلوچي

هر قوم و ملتی در ایران و در هر کجای دنیا میان خود ضرب المثل های بخصوصی دارد که مجموعه ای از دنیای ضرب المثل های بلوچی را برای شما برگزیدم که امیدوارم کمال استفاده را از این ضرب المثل ها ببرید.

۱ـ کاڑگون مهتران دوست بَنت، نامرد و بَگا بَنت.

خوبرویان با مردان شایستۀ خود هم پیمان می شوند

مردان بی وجود و بی کمال از حسد به جوش می آیند.

۲ـ مرد که جَنَ جی جیَ کنت، جن هم وتَ بی بیَ کنت.

مرد که قربان صدقه زنش می رود، زن هم باورش می شود و خودش را می گیرد

*این مثل در بیان نکوهش توجه بیش از حد معمول و نیاز مردان و زنان است، که باورشان می شود که عزیز و مورد توجه هستند و از انجام کارها خانه ابا می کنند و در رفتارشان با اهل خانه و خویشاوندان ناز و افاده می فروشند و تأکید بر این نکته که مردان در محبت به زنانشان حد اعتدال را رعایت کنند که باعث بدآموزی و تغییر رفتار در آنان نشود.

۳ـ مرد کِ کروسی سراپ کنَت، جن لیڑهی دُم شاپَ کنت.

وقتی مرد مانند خروس حریص می شود. زن هم مانند شتر ماده دُم می جنباند

*این مثال در بیان تأثیرگذاری اخلاق و رفتار زن و شوهر در یکدیگر است که برای در کنار هم ماندن خود را با خواسته ها و نیازهای هم تطبیق می دهند و سازگار می کنند، که اگر در اول ازدواج تفاوت هایی در شخصیت و رفتارشان وجود داشته باشد پس از مدتی در و تخته به هم جور می شود.

۴ـ مرد که پنتِ زالَ بیت، شلواری پُشت شال بیت.

مردی که به حرف زنش باشد، پشت شلوارش وصله ناجور خواهد داشت.(انگشت نما و زبانزد می شود)”

*این مثل در بیان باور عامی است که با زنان مشورت بکنید و اما همیشه به نظرات آنان عمل نکنید و نکوهش وضعیت مردانی است که از خود اراده ای ندارند و از روی ضعف نفس یا ترس از آبرو و حفظ خانواده مجبور به تمکین و پذیریش ارادۀ زنانشان می شوند. که چون امکان دارد همیشه این تسلط زن بر تصمیم مرد درست و صحیح نباشد، در نهایت موجب بی آبرویی و شرمندگی مرد در طایفه و قبیله فراهم می شود.

۵ـ اودا روت جَن نیست ادا کیت جڑ نیست

مرد که دنبال بچه شتر می دود، زنش از دستش فرار می کند. پیش زنش می آید، بچه شتر فرار می کند

*این مثل در بیان حال مردانی است که زنان کم سن و سال می گیرند و این که زنان کم سن و سال را به شتر جوان رام نشد تشبیه کرده است که نه سواری می دهد نه بار می برد و این که زندگی با زن جوان صبر و بردباری می خواهد تا به امور زندگی آشنا شود و خانه داری را یاد بگیرد و همچنین در بیان حال مردی که زن جوان و شتر رام نشده دارد که این یکی را می گیرد دیگری از دستش فرار می کند و به گونه ای طنز و مزاح است درباره مردانی که زن جوان می گیرند و دچار گرفتاری می شوند.

۶ـ مرد وتی بیت و چُک دگه مردی، دل گُٹی مان سری گوردی.

شوهر ازخودم باشد و بچه ای از زن دیگر داشته باشه، دل آدم می گوید، بر سرش بزن

*این مثل در بیان حسادت و بی تحملی نامادری به فرزندان شوهرش است.

۷ـ مرد بدل کنی میرین، بهت کجای کنی شومین

شوهر شایسته ات را عوضی می کنی، بخت شومت را چه کار می کنی

*این مثل از زبان زنانی گفته می شود که از زندگی با شوهرشان راضی نیستند و آن را نتیجه بد اقبالی و نگون بختی خود می دانند که اگر از شوهرم طلاق بگیرم با این بخت و اقبال شومی که من دارم، مسلم است شوهر بهتری گیرم نمی آید.

یا از زبان دیگران که او را نصیحت می کنند که تو گرچه از شوهرت راضی نیستی، اما اگر طلاق بگیری گرفتار شوهر بدتری می شوی که به وضعیت امروزت حسرت می خوری، از کجا معلوم شوهر بعدی شایسته تر و برازنده تر باشد.

۸ـ ماهونت که شاهونت.

با بودن ماهو(زن) است که شاهو (مرد) به زندگیش می نازد

*این مثل در بیان اهمیت و نقش زنان در موفقیت و خوشبختی مردان است، که مرد اگر زن شایسته و لایقی نداشته باشد خوشنام و آبرومند نمی شود.

۹ـ کهبگ بجن هر روچ، بانی پکن هزار روچ، انگ هما کنت وتی دلا.

اگر زن بدرفتار را هر روز کتک بزنی و هزار روز زندانیش کنی، باز هم کار خودش را می کند

*این مثل در بیان عادت و ملکه شدن بعضی از رفتارها در شخصیت انسان است که هر چند او را نصیحت و حتی تنبیه کنند، اصلاح پذیر نیست.

۱۰ـ لوگ په مردم و مردم په لوگ.

خانه با اهلش برازنده می شود و مردم با داشتن خانه

*این مثل در بیان ارزش و رونق خانه به احترام اهل خانه کار برد دارد و اگر پدر و مادر یا فرزندان که به احترام آنان خانه محل رفت و آمد خویشاوندان و مهمانان است، به دلیل فوت یا مسافرت یا جابجایی در آن خانه نباشند، خانه از رونق می افتد و در مقابل آدم هم اگر خانه ای سزاوار شخصیتش نداشته باشد و سرگردان و خانه به دوش شود و هر روز بر سفرۀ کسی بنشیند احترامش را از دست می دهد.

۱۱ـ گهار گپته، براتی سر بسته.

خواهر زاییده است، برادر سر خودش را بسته است

*این مثل در بیان حال کسانی است که بدون اینکه کاری انجام دهند، خود را شریک کار دیگران می دانند و فخر و افاده می فروشند و با سختی و زخمت و بیماری و اندوهی که دیگران تحمل می کنند، آنان دست از کار می کشند و بهانه جویی می کنند.

۱۲ـ کمبرین گوکا هیرملوٹ وکندوکین جن.

خیر و خوبی را از گاو سیاه و سفید (ابلق) طلب مکن و از زن خنده رو

۱۳ـ کهبگین زالَی نشانگ، کندگ و پیش کنزگنت، لنڈرین مردی نشانگ، گردگ و شیرازگنت، ریدگین پیشَّی نشانگ، ڈنڈگ و گوش کالگنت.

نشان زن بدکاره خندیدنو جلو خزیدن است، مرد بی شرم گشتن و سوت زدن است. نشان پیش محکم از برگ هایش پیداست

۱۴ـ وتیگی جن ببی، در آمدی مرد.

زن خویش و فامیل باش و شوهر غریبه ها

*این مثل بیان اینکه است که درمقابل نامهربانی و زیاده روی های اهل خانواده و خویشاوندان متواضع باش وتحمل کن، اما در مقابل غریبه های سخت و مقاوم باش و زیر بار زور نرو.

۱۵ـ شومین پس نرین کاریت و شومین جن جنین کاریت.

گوسفند و بزم شوم نر می زاید و زن شوم دختر

۱۶ـ سیاه په آمڑ و مزوانک رنگدار نبیت.

زن سیاه چهره با مالیدن آمڑ و مسواک به دهانش (با آرایش و بَزَک) سفید نمی شود

۱۷ـ چُکّی بَڈّنت گوانزگ چاریت.

بچه را بغل کرده، گهواره را نگاه می کند

*این مثل در بیان حال کسی است که از امکانات و فرصتهای موجود غافل است و حیران و سرگردان دنبال چاره می گردد و برای انجام کارها از کمک افراد دور و بر خودش غافل است.

۱۸ـ جی و جانی مکن، نانانی یَ دوکن.

قربان صدقه اش نرو، یک قرص نانش را دوتا کن.

*این مثل خطاب به مردی گفته می شود که برای محبت و دوستی نسبت به زنش به اظهار محبت ظاهری و زبان بازی بسنده می کند و از فراهم کردن امکانات آسایش امساک می کند و یا حاضر نیست برای آسایش و راحتی زنش بیشتر کارکند و درآمد بیشتری به خانه بیاورد.

۱۹ـ جن و جنت، جن و جنجال

یک زن بهشت است، یک زن غوغا

*این مثل دربیان این است که زنان مثل هم نیستند. اگر زنی خوب و شایسته باشد، زندگی را برای شوهرش همچون بهشت آراسته و زیبا می کند و او را خوشبخت وسعادتمند می کند و در مقابل زنانی که بد قلق و ناسازگار هستند و شوهر را هر روز گرفتار درگیری و غوغا می کند و خانواده و خویشاوندان مرد را با او درگیر می کند و هر روز مشکلی برایش درست می کند و آسایش را از او می گیرد.

۲۰ـ چرپین دستَ هر کس وتی گیوار مُشیت

مردی که دستش چرب شد (مالدار شد)، دست چرب خود را به فرق سر خویشاوندان بمالد بهتر است. (زن از بین خویشاوندان بگیرد)