اقشار ، اقوام ، گروه های متعدد زبانی و فرهنگی ، اقلیت های مذهبی و غیر مذهبی ، گروه های متنوع جماعتی و … این ترکیب را شکل می دهند . بخش قابل توجهی از این موزاییک فرهنگی به گروه های قومی –آذری ها ، کردها ، لرها ، ترکمن ها ، طالش ها ، مازندرانی ها ، گیلک ها ، عرب ها و بالاخره بلوچ ها- اختصاص دارد . تفریبا در همه جای ایران می توان وجود این اقوام را مشاهده کرد . تمام گروه های قومی در عین حال که با حضورشان در کنار یکدیگر به حفظ وحدت و یکپارچگی عمومی جامعه مدد می رسانند در عین حال با برخورداری از ویژگی ها و نمادهای خاص فرهنگی شان چون تاریخ ، جغرافیای محل سکونت ، آداب و رسوم ، لباس ، خوراک ، موسیقی و زبان ، تنوع فرهنگی ایرانی را شکل داده و غنا می بخشند . بلوچ ها یکی از این هویت ها هستند . آن ها کمتر شناخته شده اند و در قیاس با دیگر اقوام ایرانی جامعه ای محروم و نابرخوردار تعریف می شوند . بلوچ های ایرانی در استان سیستان و بلوچستان وكرمان وهرمزگان وخراسان جنوبي وگلستان به طور مشخص تر در بخش بلوچستان ایران زندگی می کنند . بلوچستان با مسایل عدیده ای از جمله مشکلات اجتماعی و اقتصادی روبرو بوده و هست . افزایش جمعیت ، بیسوادی ، بیکاری و عدم اشتغال ، نابرخورداری از امکانات زیربنایی چون بهداشت ، آموزش ، ورزش و تفریح ، ضعف بخش های اقتصادی نظیر صنعت ، کشاورزی و دامپروری ، نیز موقعیت بد جغرافیایی و اقلیم بیابانی و نیمه بیابانی ، هوای گرم وخشک ، بارندگی ضعیف و نیز گسستگی فضایی-طبیعی با مراکز اصلی نظیر پایتخت ، شمال و غرب کشور آن ها را در حاشیه قرار داده و عملا سبب گسستگی فرهنگی و اقتصادی این بخش با سایر نواحی کشور می شود . فقر فرهنگی شدید جامعه که ریشه در ساختار ایلی-عشیره ای دارد و نیز همسایگی با کشورهای محرومی چون افغانستان و پاکستان ، مساله ناامنی مرزهای شرقی ایران ، رفت و آمد سهل الوصول افغانی ها و در نتیجه قاچاق مواد مخدر و نیز اعتیاد از دیگر مشکلات جدی این منطقه محسوب می شود . بلوچ‌ها در مقایسه با دیگر اقوام ایرانی جامعه‌ای کاملاً منزوی هستند. آنها بیشتر از ارتباط درونی تمایل به برقراری ارتباط بیرونی دارند حتی خویشاوندی آنهاصرفا بر اساس «ازدواج درون قومی» انجام می‌شود. با این وجود بلوچستان ایران مهد حضور بلوچ ها است که به همراه دیگر اقوام کشورمان هویت ایرانی را بازنمایی و معرف حضور می سازند . تاریخچه قوم بلوچ: قوم بلوچ هم‌چون دیگر اقوام ایرانی بخشی از هویت ایرانی محسوب می‌شود. البته بعد مسافت و دوری از مرکز، منطقه بلوچستان ایران را تا حدی غریب و ناشناخته نگه داشته است . منابع و شواهد نشان می‌دهد که بلوچ‌ها پیش از ظهور اسلام در بلوچستان حضور نداشته‌اند. آنها تبار آریائی داشته به احتمال خیلی قوی ساکن شمال ایران – کوه‌های البرز و دریای خزر – بوده‌اند. آن‌ها سال‌ها در ارتش ایران باستان نقش داشته و سرانجام احتمالاً در زمان خسرو انوشیروان، از شمال به کوه‌های کرمان کوچانده شدند. علاوه بر این‌ها زبان، شعر، موسیقی و اعتقادات و باورهای آنان نشانگر ویژگی‌های مشترک فرهنگی این قوم با دیگر اقوام است. شواهد نشان می‌دهد که در زمان حکومت هخامنشیان، داریوش دو منطقه سند و پنجاب را از راه بلوچستان تسخیر کرد. پس از هخامنشیان اسکندر مقدونی بعد از تسخیر این دو جلگه و اطراف رود سند از طریق جنوب ایران و بلوچستان به مرکز بازگشت. در این سفر او در مکران – بلوچستان ساحلی – با طوایف ساکن در آن جا روبرو شد. در زمان اشکانیان نیز بلوچستان (که قسمت‌های شمالی بلوچستان ایران و پاکستان وافغانستان کنونی را دربرمی‌گرفته است) به عنوان قلمروئی مستقل شناخته می‌شد البته این منطقه به دست شاهان محلی اداره شده و تنها تسلط کلی پادشاهان اشکانی بر آن وجود داشت. با روی کار آمدن ساسانیان تسلط این خاندان بر بلوچستان محقق گردید و بدین ترتیب در طول عصر ساسانی بلوچستان بخشی از قلمرو امپراطوری ایران محسوب شد. پیش از دوره تاریخی یعنی پیش از ورود آریائی‌ها به ایران، ساکنین بلوچستان به احتمال قوی «دراویدیان» بوده‌اند که یکی از نژادهای ساکن هند پیش از ورود مهاجرین آریائی‌ها هستند و پس از ورود آریائی‌ها به ایران نیز تا مدت‌ها در بلوچستان هم‌چنان غیر آریائی‌ها و احتمالاً دراویدیان که همان «براهوئیان» هستند ساکن بوده‌اند. نام بلوچستان تنها زمانی به این منطقه داده شد که قبائلی به نام بلوچ از درون ایران وارد سرزمین مذکور شدند. بنا به روایات بلوچ‌ها که مردمانی فطرتاً شجاع و پربنیه بودند که اصلاً به همین دلیل شجاعت و قابلیت جنگی‌شان به عنوان مرزبانان ایران در شمال گماشته شده بودند، از نواحی کناره‌های دریای خزر به کوه‌های کرمان کوچانیده شدند ولی از زمان دقیق و دلیل این کوچ اطلاع موثقی در دست نیست. اما در کتاب‌ها چنین آمده است که خسرو انوشیروان افرادی که بنیه طبیعی قوی داشته را در نواحی سرحدی استقرار می‌داد تا حملات دشمنان خارجی را دفع کنند. به هر روی با حمله اعراب مسلمان به ایران، از وجود بلوچ‌ها در کوه‌های کرمان آگاه می‌شویم و پس از حمله آن‌ها و شکست والی کرمان، عده‌ای از مردم کرمان به مکران و سیستان مهاجرت می‌کنند که احتمالاً برخی از این مهاجرین بلوچ‌ها بوده‌اند. به نظر می‌رسد آخرین حضور تاریخی بلوچ‌ها در کرمان به حکومت سلطان محمود غزنوی بازمی‌گردد. این قوم در سال 193 هجری قمری به دست پسر سلطان مسعود به دلیل اقدام به غارت و راهزنی در منطقه تنبیه شد و پس از شکست در جنگ باقیمانده ایشان به سیستان مهاجرت کردند. ظاهراً در دوران حکومت سلجوقیان و پس از حمله مغول، مهاجرت گسترده بلوچ‌ها از جنوب و جنوب شرق ایران در مسیر سند و پنجاب در پاکستان کنونی آغاز شد. «لرد کرزن» آورده است که احتمالاً پس از تسخیر بلوچستان توسط نادرشاه افشار (1160-1100 ه.ق) این ناحیه به بلوچستان موسوم شد. «در مورد ریشه قومی بلوچ‌ها اجماع نظر وجود ندارد. دو نظریه محور بحث‌های موجود است. نظریه ریشه ایرانی (آریائی)، نظریه ریشه عربی. در گذشته انتساب بلوچ‌ها به عرب‌ها و انتصاب به حمزه عموی پیامبر اسلام (ص) مایه غرور آن‌ها بود… اما نخبگان حاضر بلوچ این انتساب را معتبر نمی‌دانند و معتقدند که فاقد مستندات تاریخی است». بر طبق نقطه نظرات «کارینا جهانی» نیز تاریخ بلوچ یک تاریخ ناشناخته است. وی می‌گوید بنابر دیدگاه برخی از بلوچ‌ها آن‌ها از اعرابی هستند که از ناحیه Aleppo در سوریه مهاجرت کرده و وارد ایران می‌شوند. اما احتمال دیگر (قبلاً اشاره شد) خانه اصلی یا موطن اولیه بلوچ‌ها را نواحی مرکزی دریای کاسپین (خزر) معرفی کرده است، یعنی آن‌ها در حوزه‌هائی از جنوب غربی گیلان و دریای مازندران به صورت قبلیه‌ای زندگی می‌کرده‌اند سپس آن‌ها به طرف شرق و جنوب شرقی ایران یعنی کرمان، خراسان، سیستان و مکران مهاجرت کرده و در قرن‌های 9 و 10 م به این مناطق می‌آیند. تا حال حاضر قدیمی‌ترین منبعی که در آن به واژه «بلوچ» اشاره دارد شاهنامه فردوسی است که در قرن 10 م یعنی 4 هجری به نظم درآمد. فردوسی جنگجویان بلوچ را ستون فقرات سپاه ایران در جنگ علیه تورانیان در دوران کیکاووس و کیخسرو می‌داند. جغرافیای بلوچستان: بلوچستان ایران در استان سیستان و بلوچستان واقع شده است. از لحاظ طبیعی استان شامل دو قسمت جداگانه به نام‌های سیستان و بلوچستان است. «سیستان در شمال استان و نیز در شرق ایران و بلوچستان در جنوب این منطقه واقع شده است». بلوچستان از شمال به سیستان و افغانستان، از جنوب به دریای عمان، از شرق به بلوچستان پاکستان و از غرب به کرمان در خراسان وهرمزگان منتهی می‌گردد. بلوچستان به سه بخش تقسیم می‌شود: بخش‌های سرحد، شارو مکّران. ولی از نظر جغرافیای تاریخی شامل دو بخش است: 1- ناحیه شمالی (سرحد) 2- ناحیه جنوبی (مکران). ساختار سیاسی – اجتماعی سنتی در بلوچستان متأثر از جغرافیای منطقه میان دو بخش شمالی و جنوبی متفاوت است. در حوزه‌های کوهستانی واقع در شمال این منطقه یک ساختار قبیله‌ای وجود دارد. در این ساختار، نحوه معیشت و اقتصاد، شبانی و کوچروی است و اتحاد و ارتباطات قومی از مشخصات بارز آن است در چنین جوامعی تنها یک دشمن قوی از بیرون می‌تواند بر آن‌ها غلبه کرده و قدرت این قبائل را از بین برده و آن‌ها را تضعیف سازد. در بخش‌های جنوبی بلوچستان، اقتصاد کمتر مبتنی بر شبانی و گله‌داری است و بیشتر به سمت کشاورزی متمایل است. در این نوع جامعه، ساختار قبیله‌ای به قدرتمندی ساختار بلوچستان شمال نیست. در اینجا سلسله مراتب در ساختاربندی بیشتر بر اساس مالکیت زمین‌ها شکل می‌گیرد. یعنی آنها که صاحب زمین هستند از احترام و اقتدار بیشتر برخوردارند و آن‌ها که کارگر زمین هستند و زمین‌های کشاورزی را در تملک ندارند قدرتی نداشته و در رده‌های پایین‌تر جای می‌گیرند. در بخش‌های جنوبی بلوچستان یعنی در ساحل مکران، ماهیگری نیز بخشی از درآمد افراد را تأمین می‌کند. موقعیت جغرافیائی بلوچستان به گونه‌ای است که امکان ملاقات بلوچ‌های ایرانی را با چندین مکان دیگر فراهم می‌سازد. از جمله رابطه با هندی‌ها، دریای عمان و مردم عرب زبان (اعراب) و ارتباط با شرق آفریقا. این ارتباطات در قالب روابط تجاری چه به صورت قانونی و چه به صورت غیرقانونی مطرح است و بخشی دیگر به ارتباطات انسانی میان این حوزه‌ها مربوط می‌شود. «نقاط مختلف بلوچستان به سبب مجاورت با دریا، نزدیکی به دشت لوت و نیز کوهستانی بودن، دارای گونه‌های متفاوت آب و هوائی است. در کرانه‌های دریای عمان گرما شدت زیادی دارد و وجود رطوبت بر ناسازگاری هوا می‌افزاید. در جلگه‌های ایران‌شهر، بمپور، بنت، نیک‌شهر و قصرقند هوا خشک و گرم است و در سرحد به علت وجود ارتفاعات از جمله کوه تفتان هوا معتدل است. در این منطقه به ویژه بر قلل کوه‌ها در برخی سنوات برف نیز می‌بارد. به دلیل چنین وضع جغرافیائی، بلوچستان دو چهره دارد: 1- چهره ویران و مخروبه 2- چهره سرسبز و آبادان». اما موقعیت نامناسب و سخت شکل غالب جغرافیای منطقه است. مساحت استان سیستان و بلوچستان 187502 کیلومتر مربع یعنی حدود 4/11% از کل مساحت کشور است که از این مقدار 15197 کیلومتر مربع به آن مربوط به سیستان و 172305 کیلومتر مربع مربوط به بلوچستان است. مهم ترین شهرهای بلوچستان عبارتند از : زاهدان ، چابهار ، سراوان ، خاش ، نیک شهر و ایران شهر . جمعیت: در حال حاضر بنا به آمارهای موجود ، جمعیت گروه‌های قومی در ایران این گونه گزارش شده است : 51% فارس، 24% آذری، 8% گیلک و مازندرانی، 7% کرد، 3% عرب، 2% لر، 2% بلوچ، 2% ترکمن و 1% بقیه اقوام را شامل می‌شوند. بنا به مدل فوق، جمعیت بلوچ‌ها و اطلاع دقیقی از جمعیت واقعی بلوچ‌ها در ایران در دست نیست ولی بنا بر شواهد و گفته‌های کارشناسان و پژوهشگرانی که در مورد قومیت بلوچ‌ مطالعه می‌کنند بیش از 5/1 میلیون بلوچ در ایران زندگی می‌کند. این تعداد عمدتاً در بلوچستان استان سیستان و بلوچستان یعنی در زاهدان، ایران‌شهر، خاش، سراوان، نیک‌شهر و بندر چابهار وزابل،ميرجاوه،دشتياري،باهو،نگور،بمپور، توابع و روستاهای مربوط به آن‌ها ساکن هستند. و مابقی در دیگر مناطق ایران – جنوب و شمال شرقی استان خراسان، (سرخس و جام) گرگان، جنوب کرمان و شرق هرمزگان پراکنده‌اند. تعداد دیگری از بلوچ‌های ایرانی در خارج از مرزها عمدتاً در کشورهای همسایه در تردد بوده و یا ساکن هستند از جمله برخی از آن‌ها در پاکستان به سر می‌برند واصلاً بیشترین رفت و آمد بلوچ‌ها به بلوچستان پاکستان می‌باشد. عده‌ای دیگر در شیخ‌نشین‌های جنوب خلیج فارس به عنوان کارگر مهاجر و برخی دیگر در ترکمنستان و آسیای مرکزی زندگی می‌کنند. در مجموع بلوچستان ایران پس از بلوچستان پاکستان پرجمعیت‌ ترین منطقه بلوچ‌نشین جهان است. اما این جمعیت در قیاس با جمعیت کل کشور ایران خیلی محدود می باشد گرچه استان سیستان و بلوچستان پس از استان کرمان بزرگترین استان کشور است اما پراکندگی جمعیت در آن بسیار پایین است. یعنی 8/2% از کل جمعیت کشور در این استان ساکن هستند. زبان: بی‌شک مهمترین و اساسی‌ترین اشتراک بلوچ‌ها با سرزمین مادری همانا زبان است. زبان بلوچی از نوع زبان‌های ایرانی غربی و از ریشه هند و اروپائی است. زبان هندواروپائی شامل زبان‌های بلوچی، کردی، فارسی، پشتو، دری، تاجیک، بلوچی و استیان (Ossetian) است. زبان بلوچی گرچه مربوط به شمال غربی و غرب ایران است اما امروزه در گوشه جنوب شرقی ایران به آن سخن می‌گویند که خود می‌تواند تأئیدی باشد بر نظریه آنان که مبدأ اصلی بلوچ‌ها را در منطقه دریای خزر ذکر کرده‌اند. در واقع این زبان در حدود 5000 سال قبل در شرق و شمال دریای خزر صحبت می‌شد. از آن جا که زبان بلوچی کمتر متحول شده است، شباهت‌های بسیار خود را با زبان مادری یعنی زبان پارسی باستان حفظ کرده است. دکتر «محمود زند مقدم» می‌گوید: «بلوچ‌ها خود را ایرانی می‌دانند. زبان آن‌ها نیز به زبان‌های ایرانی تعلق دارد و به پهلوی میانه متعلق است و زبان بی‌همتائی است که آن را به صورت گنجینه‌ای حفظ کرده‌اند که برای مطالعات زبان‌شناسی بسیار مفید است و ویژگی ساختاری و تحول این زبان بسیار جالب است. نظر غالب بر این است که بلوچ‌ها از شمال شرقی ایران به بلوچستان کوچ کرده‌اند. یکبار هنگام سفر به منطقه سراوان که پس از راه رفتن زیاد در حال استراحت بودم با چند نفر از اهالی محل صحبت کردم. یکی از همراهان در آن جا اهل انزلی شمال ایران بود. بعد از گوش دادن به صحبت های بلوچ‌ها گفت که من 30 تا 40% این کلمات را می‌شناسم اینها در انزلی خود ما هم هست. بعدها که روی زبان بلوچی کار کردم متوجه شدم که مشابهت‌های زیادی میان زبان محلی بلوچ و زبان محلی آن مناطق در گیلان وجود دارد». زبان فارسی کهن در مناطق شرقی و مرکزی و سایر مناطق ایران تحول زیادی پیدا کرده است. اما در منطقه بکر و دورافتاده بلوچستان از تماس با سایر زبان‌ها به دور بوده و بنابراین تحول چندانی پیدا نکرده و اصالت فارسی کهن خود را حفظ کرده است. مردمان ساکن در بلوچستان ایران به چهار زبان صحبت می‌کنند. بلوچی، براهوئی و پشتوئی وجدگالي. «اما زبان اصلی این منطقه زبان بلوچی است». بلوچی گویش‌های مختلفی دارد که زبان‌شناسان دو گویش مهم آن یعنی «بلوچی شرقی» و «بلوچی غربی» را پذیرفته‌اند. زبان بلوچی علاوه بر دو لهجه اساسی شرقی و غربی، لهجه‌های فرعی متعدد دیگری نیز دارد نظیر جدگالی، سراوانی، سرحدی، دلگانی، دشتیاری و لاشاری. «در بلوچستان ایران دو گویش بلوچی وجود دارد: گویش شمالی (سرحدی) و گویش جنوبی (مکرانی)». «لهجه شمالی بیشتر در شمال بلوچستان و در نواحی خاش و زاهدان وزابل صحبت می‌شود و «مکرانی» (جنوبی) بیشتر ساکنین سراوان و ایران‌شهر و چابهارودشتياري را تشکیل می‌دهد. تفاوت لهجه‌ها به گونه‌ای است که برای سایر بلوچ‌ها قابل فهم است.» الفبایی که در زبان بلوچی به کار می‌رود از الفبای زبان عربی مشتق شده است و نیز بر اساس اصول الفبائی زبان‌های فارسی و اردو است. بنا به آمار تعداد صحبت‌کنندگان به زبان‌های قومی در ایران به شرح زیر است: 58% به زبان فارسی، 27% به زبان ترکی، 9% کردی، 2% لری، 1% بلوچی، 1% عربی و 2% بقیه به سایر زبان‌ها صحبت می‌کنند. بدین ترتیب ملاحظه می‌شود که تعداد گویندگان زبان بلوچی در ایران در قیاس با دیگر گروه های قومی بسیار محدود است. مذهب: در سرزمین بلوچستان و در طوایف بلوچ تسنن به ویژه شاخه حنفی مذهب غالب است. البته «در بین بخش‌هایی از آن شیعه هم وجود دارد از جمله «ایل بامری» و «ایل عبداللهی» شیعه مذهبند». شاخه‌ای از بلوچ‌ها که عمدتاً در حوزه‌های ساحلی مکران و کراچی پاکستان پراکنده‌اند (در حدود 500 تا 700 هزار نفر)، زیکری (Zikri) هستند این گروه معتقد به عیسی مسیح (ع) هستند. «در اعتقادات و باورها و سنن مذهبی جامعه بلوچ آثار و نشانه‌های از مذاهب ابتدائی نظیر «آنیمیسم» را نیز می‌توان دید. نمونه‌هائی از این باورها و شعائر که درواقع نمودی از تاریخی ناشناخته و نمونه قابل ملاحظه‌ای از فرهنگ‌پذیری و تاثیرگذاری محیط زیست و نحوه معیشت را نشان می‌دهند می‌توان در زندگی روزمره مردم منطقه به عیان دید». «اعتقاد به زارها و بادها نیز یکی از ارکان اعتقادی مردم بلوچستان را تشکیل می‌دهد بنا به اعتقادات عامه، زارها موجوداتی غیرانسانی‌اند که در جسم انسان راه یافته و با بیمار ساختن او تا حد مرگ به آزار او می‌پردازند. تنها راه نجات فرد مبتلا توسل به «بابا» یا «مامای» زار است که با تشکیل مجالس خاص و خواندن اوراد و استفاده از آلات موسیقی زار را از تن بیمار بیرون می‌کنند… اعتقادات دیگر هم‌چون اعتقاد به جن‌ها و دیوها نیز در میان عامه رواج دارد که اهمیتشان به پای زارها و بادها نمی‌رسد. بعضی از محققین نفوذ این اعتقادات در منطقه را نتیجه تجارت بردگان آفریقائی و سکونت بخشی از آن در منطقه مزبور می‌دانند بنا به اعتقادات ایشان شباهت فراوانی بین این شعائر و باورهای ابتدائی مردم آفریقا وجود دارد». «از جمله موارد اعتقادی دیگر مردم اعتقاد به مشایخ است. قداست این شیوخ تا حدی است که مزار آن‌ها به عنوان زیارت‌گاه به شمار می‌آید». درواقع آن‌ها مراجع تقلید بلوچند. گردش گری و توریسم بلوچستان ایران به دلیل محروم بودن در عین حال ترس مردم از ناامنی ها ی مرزی آن کم تر مورد توجه گردش گران و توریست های داخلی و خارجی قرار گرفته است با این وجود جنبه هایی از گردش گری را به صورت بالقوه در بطن خود دارد . از جمله در بخش جاذبه های طبیعی ، کشور ایران با داشنن 9 ذخیره گاه زیستی ( اکوتوریسم ) مقام نهم را در جهان به خود اختصاص داده است . بالغ بر 9/4 میلیون هکتار (48 منطقه) از این ذخیره کاه ها مربوط به مناطق حقاظت شده است که 2 مورد آن در بلوچستان ایران واقع شده است به نام های "گاندو" و "خرس سیاه" . منطقه حفاظت شده " گاندو" با وسعتی در حدود 3830 هکتار در جنوب شرقی چابهار واقع شده و به لحاظ دارا بون اکوسیستم خاص و شرایط زیستی مناسب برای تمساح ، تنها زیستگاه عمده این جانور در کشور ایران به حساب می آید . هم چنین شرایط خاص اکوسیستم رودخانه ای این منطقه امکانات زندگی نوعی ماهی عجیب به نام " گل خور" را فراهم آورده که قادر به زیست در آب های کم عمق و بستر گلی رودخانه است . منطقه حقاظت شده "خرس سیاه" که در ارتفاعات شمالی شهر های قصر قند و نیک شهر قرار دارد با وسعتی حدود 2400 کیلومتر مربع و با ارزش زیست محیطی بسیار بالا گونه ای منحصر به فرد از خرس سیاه را در خود جای داده است . این دو منطقه محل زندگی انواعی از حیوانات است و به دلیل جلوه های دیدنی خاصشان می توانند جاذب سیاحان و گردش گران داخلی و خارجی باشند . گل فشان ها از دیگر عوارض طبیعی دیدنی و تماشایی ناحیه هستند . در بخش جاذبه های علمی و پژوهشی آثار تاریخی ، اماکن باستانی و موزه ها مطرحند . در منطقه بلوچستان به دلیل مرزی بودن و شرایط جنگی خاص قلعه های زیادی ساخته شده که عمده آن ها مربوط به دوره های تاریخی ایران در قبل از اسلام است . به نظر نمی رسد که این قلعه ها امکانی از گردش گری قومی را برای بلوچ ها ایجاد نماید . "مقبره امام زاده سید غلام رسول" در چابهار ، "درخت کهنسال مکرزن" در نیک شهر و "قبرستان قدیمی گشت" در سراوان از جمله مناطقی هستند که صرفا جاذب گردش گران محلی منطقه بلوچستان است . "شهر سوخته" و "شهرهای باستانی زرنج" در شهرستان زابل امکان جذب توریست را در صورت رسیدگی و ایجاد امکانات و توجه سازمان گردش گری پیدا خواهد نمود . گر چه این آثار تاریخی در بخش سیستان واقع شده و نه بلوچستان ولی وجود آن در استان سیستان و بلوچستان امکان مطرح کردن هویت بلوچی را در پی خواهد داشت . در بخش جاذبه های ورزشی-تفریحی می توان از پتانسیل کوه های تفتان در 25 کیلومتری شهر خاش ، کوه بزمان در ایران شهر و کوه خواجه در 10 کیلومتری زابل یاد کرد که امکان کوه نوردی و ورزش های کوهستانی را در بطن خویش دارد . هم چنین به دلیل هم جواری بلوچستان با دریای عمان در نتیجه شکل گیری پدیده های طبیعی چوم سواحل ، خلیج و هورها (سواحل شنی) ، سواحل شمالی خلیج چابهار و کنارک علاوه بر کارکرد بوم شناختی ، چشم اندازهای زیبا ، قابلیت های تفریحی –گردشی یافته اند . هم چنین بندر چابهار به عنوان یک بندر دیدنی امکان ورزش هایی چون قایق سواری و اسکی روی آب را جهت توریست های بالقوه فراهم می کند . "پارک تیسکوپان" و "باغ تاریخی تیس" به ترتیب در شمال شرقی چابهار و در دره تیس ، نیز "دره سبز رودخانه سرباز" همگی از جلوه های زیبا و طبیعی منطقه بلوچستانند که جایگاهی ویژه در توریسم حداقل توریسم داخلی فراهم می کنند . پوشاک «شکل پوشش گروههای انسانی ارتباط مستقیمی با شرایط اقلیمی، فرهنگی و قومی هر منطقه دارد همچنین معرف ذوق و هنر، آداب و سنتهای جوامع بشری است. یکی از موضوعاتی که بیشاز همه توجه انسان را در بدو ورود به سیستان و بلوچستان جذب میکند تنوع رنگ در پوشاک است». لباس بلوچها طی زمان تغییراتی کرده ولی همچنان نمایشگر پوشاک ویژه مردم این منطقه است. نام و مشخصات برخی البسه مرد بلوچ که بهطور سنتی سفید رنگ است عبارتند از: 1- پاک : عمامهای گرد که بر سر میبندند. 2- مسر : دستمال سر، شبیه عمامه میبندند. 3- کلاه سوپی : عرقچین است و در مسجد و عبادت برسر میگذارند 4- چکندوز : کلاه دستدوزی شده اعیانی 5- جامگ : پیراهن مردانهای است گشاد و جادار 6- لنگ : پارچهای است که به دور گردن میآویزند 7- گنج پراک : زیر پیراهن 8- پاجامک : شلوار گشاد و چیندار بلوچی است 9- سرینبند : کمربندی است پارچهای برای شلوار 10- شال : کت پشمی که زمستان میپوشند 11- سواس و پوزا : کفشی است که با برگ خرمای وحشی میبافند 12- دوبنده : پاافزاری است که با پوست گاو میسازند 13- کوش : کفش چرمی 14- کرو : جوراب پشمی برای زمستان زن بلوچ هم همراه با «جامگ» و «پاحامگ» مردانه با برخی تغییرات، «تکو» (چارقد)، سریگ (روسری) که بزرگتر از چارقد هست بهسر میکند. کفش و جوراب او نیز همان نامها را دارد. زن بلوچ طبق آداب و رسوم زنان ایلات مقید به زینت آلاتی است که نام برخی از آنها چنین است: در (گوشواره)، پولک، پولوه، کیگ، پور (سینهریز)، کید، سربند و مِزبری. لباس مردان و زنان بلوچ بسیار شبیه لباس مردان منطقه بلوچستان بزرگ (پاکستان و افغانستان) است. دربرخی موارد این لباسها از پاکستان به بلوچستان ایران صادر میشود و مجموعاً لباسهای پاکستانی در مغازههای سیستان و بلوچستان بهویژه زاهدان بهوفور یافت میشود. زیورآلاات زنان نیز بعضاً از پاکستان و هندوستان وارد منطقه میشود. امّا لباسهای سوزندوزی زنان پوشاک و صنعت داخلی است و زنان ثروتمند بلوچ این لباس های گران قیمت را بر تن میکنند. موسیقی: از جمله عوامل فرهنگی که در جامعه بلوچ جای ویژه خود را یافته موسیقی است که نوای آن در مراسم گوناگون – شادی و غم – یاریرسان حالات مختلف روحی بلوچ بوده و هست. موسیقی بلوچ هدفهای متعددی را دنبال میکند. یا برای تهییج روح و آماده نگهداشتن بلوچ برای رزم و پیکاراست، یا از دلتنگی و درد و فراق پرده برمیدارد، یا برای شادی و خوشگذرانی است که به صورت همسرایی و همآو اجرا میشود، یا برای ایجاد رابطه با حیوانات است مثل صوت مار و غیره و یا برای درمان درد و طلب شفا است. نوعی از این موسیقی را «گوات» میگویند که جهت درمان درد و طلب شفا بهکار میرود. برخی وسایل و آلات موسیقی بلوچ اینها هستند: قیچک، تنبورک، رباب، بانچو، نی، دروکل یا طبل، دینبورک، کوزه، طال و طاس (که همان طاس و طشت برنجی است)، به این مجموعه باید سرنا، دهل، طبل، قیچک، کمانچه و سوروز را نیز افزود. ترانههاواشعارمحلی بلوچغالباً درمراسم اعیادو مخصوصاً عید فطر بههمراه موزیک محلی خوانده میشود. جدول شماره 1 ـ کنسرتهای برگزارشده موسیقی در سال 1380 در استان سیستان و بلوچستان ایرانی خارجی جمع سنتی محلی ملی پاپ کلاسیک سایر کشور 3037 1598 325 836 383 51 6230 استان ــ 58 65 ــ ــ ــ 123 علیرغم خاص بودن موسیقی بلوچ و داشتن پیشینه طولانی به نظر میرسد که این هنر در سطح جهانی و حتی ملی جایگاه برجستهای ندارد و امکان بروز نیافته است بلکه بیشتر جنبه دروناستانی و بهخصوص محلی دارد. خوراکی های بومی درباره خوراکی و غذاهای سنتی بلوچ ها اطلاعات زیادی در دسترس نیست .انزوای این منطقه حتی مانع از شناخت این بعد از فرهنگ آن ها شده است درحالی که شاید بتوان مواد غذایی بلوچی با پختی مخصوص پیدا نمود که ذایقه پسند بوده و تمام جنبه های مربوط به یک غذای ایده آل را داشته باشد و امکان انتقال آن به داخل و خارج از کشور فراهم گردد . در بلوچستان عمدتا بنا به اقلیم خاص منطقه ای غذای مخصوص به آن اقلیم طبخ می شود . برای مثال ماهی مهمترین غذای مردمان چابهار و کنارک است و انواعی از خوارک ماهی توسط آنها طبخ میشود و یا در آن بخشهائی از استان که درخت نخل وجود دارد غذاهای خرمائی بیشتر مورد مصرف است و در مناطقی با ظرفیت کشاورزی و دامپروری خوراکی هایی از گندم و گوشت حیوانات به مصرف می رسد . "پترونگ" ( نوعی سبزی کوهی ) ،" راب" ( نوعی سبزی است که در هنگام سال تحویل به منظور بیرون رفتن درد از بدن استفاده می شود) و"بت" (مخلوطی است از برنج، ماشوسایرحبوباتبه همراهروغنو ادویه) غذای عمده مردم بلوچستان است . "اشکنه گشنیز" خوراک مردم سراوان است ."خوراک خرما" (ترکیبی از خرما ، نان ، برنج و حبوبات) مخصوص چابهاری ها است و"نان بلوچی" و "آچار" (نوعی ادویه) به عنوان غذاهای گیاهی در این منطقه صرف می شود . "آب گوشت" و بزقرمه" (گوشت به همراه فلفل قرمز و دارچین زردچوبه که در ظروف سفالی و به سبک غذاهای هندی پخته می شود) توسط میرجاوه ای ها خورده می شود . "آب گوشت ماهی" و "ماهی نمک سود" غذای مخصوص نیک شهری ها است ."کله جوش" در زاهدان طبخ می شود که این ها در زمره خوراکی های حیوانی اند . "کنک" (نوعی حلوا و ترکیبی از خرما ، بادام ، پسته ، و شیرخرما شبیه مسقطی) در چابهار ، "شوده و ده"(ترکیبی از خرما ، کنجد ، بادم و پونه) در چابهار به عنوان غذاهای کانی دار مطرحند . دیگر خوراکی ها چون "مزک"، "بد"، "آبواد" و "پته" نیز در میر جاوه خورده میشود. صنایع دستی مهم ترین صنعت دستی منطقه بلوچستان رودوزی و بافتنی است . در واقع تنها استان هایی از کشور که به تولید این صنعت مشغولند سیستان و بلوچستان ، اصفهان ، هرمزگان ، آذربایجان شرقی و خراسانند . و بیشترین تولید در این زمینه در بلوچستان و خراسان صورت می گیرد . سوزن دوزی یکی از مهم ترین انواع رودوزی است و این صنعت دستی در تمام منطقه بلوچستان به جز چابهار که در آن ماهی گیری رواج دارد دیده می شود . " سوزن دوزی به" بلوچ دوزی" معروف است و سند هویت و موجودیت زن بلوچ است . سفال گری و سرامیک سازی دیگر شاخه صنعت دستی منطقه است که مهمترین سازندگان آن در محدوده شهرستان سراوان به ویژه در روستای "گلپورگان" مشغول به کارند . ساخت این سفال ها بسیار ساده و سنتی انجام می شود و یکی از دلایل خرید این صنعت دستی توسط خارجی ها شیوه تولید به شدت سنتی آن است . شیشه گری در حوالی شهرستان سراوان ، توربافی به شکل کاملا سنتی در نواحی ساحلی چابهار و جواهر سازی از دیگر مواردند . دیگر صنعت دستی در بخش بافته های داری تعریف می شود از جمله قالیچه های بافته شده در بلوچستان که به "بلوچی" معروفند . تور بافی نیز صنعت دستی چابهاری ها است که هنوز هم به صورت سنتی انجام می شود . در مجموع جمعیت صنعت گران دستی شاغل استان سیستان و بلوچستان در سال 1379 ، 30 هزار نفر گزارش شد که 10 هزار نفر از آن ها در زمینه رودوزی فعالیت داشته اند . بنابر این به نظر می رسد که تقویت در بخش سوزن دوزی و سفال سازی در بلوچستان ایران می تواند نمایش شایسته ای از هویت بلوچی در داخل و خارج از کشور ایجاد نماید .

مراسم برگوزاری ازدواج قوم بلوچ

برپایی مراسم ازدواج در میان بلوچ های ایرانی کما بیش همچون رسم سال های دور این قوم است و دستکم ۸ مرحله از مراحل عروسی همچنان در میان بلوچ ها به اجرا درمی آید. گرچه اینک به واسطه تغییر وضعیت اقتصادی مراسم ۷ شبانه روزی عروسی بلوچی به برنامه ای ۳ شبانه روزی محدود شده اما هنوز پایبندی به سنت ها در آن ملموس و مشهود است.

شاید پیش از آنکه بخواهیم از رسم و رسوم سخنی به میان آوریم لازم باشد بدانیم درباره کجا و کدام مردم می خواهیم صحبت کنیم.

* بلوچ ها و جغرافیایی که در آن زندگی می کنند
از وسعت جغرافیایی که بلوچ ها در آن زندگی می کنند همین بس که در محدوده ای ما بین ایران، پاکستان و افغانستان محصور است. اما آنچه در این نوشتار مد نظر است متوجه بخشی است که در ایران واقع شده است و به نوعی در استان سیستان و بلوچستان شناخته می شود. منطقه ای که به «مکُران» موسوم بوده و همچنان نیز بلوچستان ایران به دو بخش «سرحد» و «مکُران» خوانده می شود. سرحدات شامل جنوب سیستان تا شمال ایرانشهر کنونی و شهرهایی چون زاهدان و خاش بوده است. مکُران نیز با مرکزیت «بمپور» تا دریای عمان گسترده بوده است. درباره وجه تسمیه مکُران در دانشنامه آزاد ویکی پدیا در اینترنت آمده است:« در مورد معانی مکُران نظرات متفاوتی وجود دارد مثلا مکران به معنی باتلاق یا مکران به معنی معنی ماهی خواران، اما به نظر می رسد اطلاعات در مورد ساکنین مکُران کامل نیست و نمی توان به طور قطع در مورد وجه تسمیه مکران سخن گفت
اما ساکنان سرزمین مکُران به درخت خرما(نخل)، مک یا مچ می گویند. بنابراین مکُران به معنای سرزمین درختان خرما یا همان نخلستان است که با توجه به اینکه در منطقه ایرانشهر، سرباز، نیکشهر، سراوان و چابهار نخل بسیار است و انواعی از خرما در این منطقه به دست می آید این معنی قابل قبول است
.
مردم بلوچستان از قوم بلوچ، ریشه در تاریخ این سرزمین یعنی ایران دارند
. آنها مسلمانند و سنی مذهب. درباره قوم بلوچ در دانشنامه آزاد ویکی پدیا در اینترنت نوشته شده است :« نخستین ظهور بلوچان در آثار تاریخی در کتاب حدودالعالم(۸۹۲ م/ ۳۷۲ق) و نی در مقدسی حدود ( ۹۸۵م/ ۳۷۵ ق) با نام بلوص است. در شاهنامه ذکر مسکن این قوم در حدود شمال خراسان امروزی آمده است. در کتاب های جغرافیایی از این قوم (همراه با طایفه کوچ یا قفض) در حدود کرمان یاد می شود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی این قوم به کناره های دریای عمان رسیده و در همان جا اقامت کردند

*زمان عروسی
بلوچ ها معمولا در بهار ازدواج می کنند؛ بهارگاه. این زمان البته تا زمان رسیدن خرما به عنوان محصول مهم و استراتژیک آنها متغییر است و به همین دلیل عروسی های بلوچی تا شهریورماه نیز ادامه دارد
.

* مراحل عروسی
مراسم ازدواج در بلوچ ها نیز تابع رسم و رسوم ایرانی است و تفاوت هایی جزیی در اجرا دارد. این تفاوت ها شاید در نحوه خواندن آن رسم نمود پیدا کند وگرنه همین وقایع برای عروسی در سایر اقوام نیز اتفاق می افتد. بنابراین بر اساس رسم بلوچ ها می توان در عروسی های کنونی نیز ۸ مرحله را که در ادامه آمده است دید. «گِندونِن»( به کسر گاف و نون) ، «هِبَرجنی» که به نوعی همان بله برون است. «بربند مال» که مراسمی برای تعیین مال عروس و مهریه است. «جُل بندی» که در آن عروس برای رفتن به مراسم عروسی بسط می نشیند و نباید کسی او را در این مدت ببیند. «حِنا دوزوکی» که حنابندان غیررسمی پیش از شب حنابندان است. «حِنا راستکی» که مراسم حنابندان اصلی است. «سرآپی» یا «سرآب» و «مشاطه» که به آماده کردن عروس و داماد مربوط است. و سرانجام «شب یکجایی» که در آن داماد و عروس یکخانه می شوند و زندگی مشترک از این نقطه آغاز می شود.
* «
گِندونِن»؛ «گِند» در بلوچی به معنای دید و«نِن» نیز به معنای نشستن است. بنابراین، این عنوان بر مراسمی گذارده شده است که در آن بزرگان خانواده پسر نزد خانواده دختر می روند و در مجلسی که گرد هم آمده اند موضوع علاقه مندی خانواده پسر به دختر آن خانواده را اعلام و خواستگاری را اعلام می کنند. به طور معمول و به شکل کاملا سنتی همچنان پسرهای بلوچ بر اساس توصیه خانواده ازدواج می کنند. مادر و در کل خانواده پسر دختری را مد نظر قرار می دهد و سپس برای آغاز مراحل عروسی این موضوع در مراسم گِندونِن مطرح می شود. گاه خانواده پسر برای طرح این موضوع باید به سراغ کدخدای محل سکونت خانواده دختر بروند و گاه باید ریش سفید یا بزرگ محل یا فامیل این مهم را به انجام برساند. به هنگام برپایی مراسم گِندونِن نیز با توجه به وسع خانواده بزرگانی به مجلس حضور می یابند که نشان از بزرگی خانواده پسر داشته باشد. گاه ممکن است برای نشان دادن شان خانواده تعداد نفرات به ۱۰۰ و بیش از آن نیز برسد. در این مرحله مراسم «حلقه کنان» کخ نوعی نشان گذاری بر عروس است نیز به اجرا گذارده می شود و خانواده داماد حلقه ای انگشتری به همراه ساعت و طلا به عروس هدیه می دهند.
هِبَرجنی»؛ به همان مراسم «بله برون» گفته می شود و اساس عروسی و زندگی مشترک در این مرحله بنا گذاشته می شود. به عبارت دیگر پس از خواستگاری در این مراسم پاسخ مثبت خانواده دختر اعلام و سایر برنامه ریزی ها از اینجا آغاز می شود.
بربند مال»؛ در مراسم بربندمال اقوام درجه یک طرفین حضور دارند. اگر خانواده های برای شخص خاصی احترام خاصی قائل باشند او را نیز دعوت می کنند تا در مراسم بربندمال به موضوع تعیین مهریه بپردازند. البته گاه ممکن است همه مراحل «گند و نن»، «هبرجنی» و « بربندمال» در یک مراسم به اجرا درآید. معمولا مهریه عروس را پول نقد تعیین می کنند. اما در مناطقی چون سرباز گاه دیده می شود که نخل خرما نیز به عنوان مهر عروس تعیین شده است. در خاش نیز که به عنوان سرحدات در بلوچستان شناخته می شود به سبب رونق دامداری شتر و گاو نیز به عنوان تعیین مهریه مورد نظر قرار دارند. رسم در میان بلوچ ها این است که طلا را به عنوان مال عروس به داماد هدیه می کند. این رسم با هدیه ۲۰ مثقال تا ۲ کیلو طلا به اجرا درمی آید. گاه خانواده عروس برگزاری مراسم عروسی را به تحویل طلاها منوط می کند. گاه نیز بخشی از طلا هدیه داده می شود و مابقط در نکاح نامه قید می شود. بر خلاف مهریه که در میان بلوچ ها نه کسی داده و نه کسی گرفته و حتی به هنگام طلاق نیز زنان معمولا مهریه خود را می بخشند این طلاها را حتما رد و بدل می کنند.
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد زمان عروسی را نیز در این مرحله تعیین می کنند. زمان عروسی بلوچی معمولا بعد از اسفندماه است. «بهارگاه» اصطلاحی است که بلوچ ها به کار می برند. البته عروسی هایی هم هست که در چله تابستان یا زمستان انجام شده اما عموما به فصل بهار تا زمان برداشت خرما برای انجام عروسی توجه دارند.
جُل بندی»؛ جل در میان بلوچ ها پارچه ای دست دوخت است. معمولا بافته می شود و با سوزن دوزی بلوچی و آینه کاری تزیین می شود. از این پارچه صنایع دستی که جل خوانده می شود به عنوان پرده استفاده می شود. مراسم عروسی بلوچی با جل بندی رنگ و رویی به خود می گیرد و جدی تر می شود. معمولا روز اول عروسی با جل بندی آغاز می شود. قبلا ۷ شبانه روز عروسی برقرار بوده است اما اینک به سبب مخارج سنگین معمولا در ۳ شبانه روز جمع بندی می شود. بنابراین معمولا روز اول با جل بندی آغاز می شود. جل بندی با حضور خانواده درجه یک عروس و داماد در خانه عروس انجام می گیرد. معمولا گوسفندی نیز در این مرحبه قربانی می شده است. بعد اتاقی را برای استقرار عروس در نظر می گیرند و همان پارچه آذین شده که جل خوانده می شود را به دو سوی دیوار وصل می کنند و فضایی حائل را در یک اتاق به وجود می آورند که عروس باید تا زمان مراسم یکجایی پشت این جل دور از نظرها منتظر بماند. بلوچ ها معتقدند این رسم برای دور نگاه داشتن عروس از جادو و نظر بوده است. در فاصله جل بندی تا پایان مراسم عروسی، عروس را کسی به جز نزدیکان خاص و محرمان نمی بیند. در زمان رفع حاجت نیز او باید به همراه دو تن از نزدیکان و اقوام همراهی شود و باید نقابی بر چهره داشته باشد.

حِنا دوزوکی» یا حنا دوزوکا؛ مراسم حنا دوزوکی مراسمی فرعی در عروسی های بلوچی محسوب می شود. همانطور که از عنوانش هم به ذهن متبادر می شود گویا این مراسم به شکل دزدکی برگزار می شود! در این مراسم خانواده های طرفین هرکدام روی سر داماد و عروس حنا می گذارند و این کار را با قرار دادن حنا روی پول انجام می دهند. گاهی در این مراسم هزینه عروسی از سوی اقوام و فامیل پشتیبانی مالی می شود. البته این پشتیبانی مالی در دفتری ثبت می شود تا داماد در آینده در سایر عروسی های افرادی که به او کمک کرده اند حاضر شده و او نیز در این امر خیر شریک شود.
فردای مراسم حنادوزوکی مراسم دعوت از اقوام و بستگان آغاز می شود. به طور معمول عده ای از زنان و مردان فامیل داوطلب می شوندو به سراغ دیگر بستگان در روستاها و آبادی ها و همین طور شهرهای دیگر می روند. آنها در خانه بستگان را می زنند و چنددقیقه ای را در باب عروسی توضیح داده و سپس آن خانواده را دعوت می کنند. اگر به خانه ای مراجعه شد و کسی حضور نداشت، دعوت کننده دو چوب را به شکلی خاص جلوی در خانه مورد نظر قرار می دهد که در مراجعه صاحب خانه او متوجه شود کسی به قصد دعوت برای عروسی مراجعه کرده بوده است.
حِنا راستکی»؛ به مراسم اصلی حنابندان اتلاق می شود. معمولا با ساز و آهنگ خاص همراه است و از اینجای کار به بعد نبض کارها برای رسیدن به مراسم عروسی تندتر می زند. دعوتی ها در این مرحله دیگر باید نهایی شده باشد. همه وسایل عروسی در این مرحله آماده است. حنابندان عروس و داماد شروع می شود. ولی هرکدام جداگانه در محل متفاوت. هر کدام از عروس و داماد توسط بستگان حنا گذاشته می شوند. معمولا دستها حنا بسته می شود. شب حنابندان را تا صبح بیدار می مانند و ولیمه عروسی را در همین شب تدارک می بینند و آشپزی برای میهمانان عروسی از این شب آغاز می شود.
سرآپی» و«مشاطه»؛ در عروسی بلوچی عروس را نزد داماد نمی برند و به اصطلاح «عروس کِشان » ندارند و در عوض این داماد است نزد عروس می رود. بنابراین ماشین عروس هم در زمان کنونی نداریم بلکه ماشین داماد داریم! معمولا با توجه به اهمیت آب در زندگی بلوچ ها و نقشی که در حیات برای آن قائلند و اهمیتی که در زندگی آنان دارد داماد را به نزدیکترین قنات یا رودخانه جاری می بردند و در آنجا خانواده داماد او را در آب استحمام می کردند. در حال حاضر نیز ابتدا داماد به سلمانی یا آرایشگاه می رود و سپس به رودخانه و قنات می روند. برای مثال در ایرانشهر معمولا دامادها را به رودخانه دامن در شمال این شهر می برند. در همین زمان نیز عروس را برای مراسم عروسی آماده می کنند. این قسمت را مشاطه می گویند که تغییر شکل یافته کلمه «مطاشه» به معنای آرایشگر و سلمانی در زبان عربی است. مشاطه بعد از آماده کردن عروس و آرایش او وقتی مراسم عروسی در حال آغاز است چیزی به عنوان هدیه می گیرد و نقاب از چهره عروس برمی دارد و به این ترتیب مراسم جل بندی و احتزار او نیز پایان می یابد.
شب یکجایی»؛ مراسم عروسی که آغاز می شود اگر خطبه خوانده نشده باشد این قسمت نیز به اجرا درمی آید که در قسمت بعدی شرح خطبه خواندن نیز آمده است. ولی معمولا خطبه عقد قبلا خوانده شده است. بعد از مراسم عروس و داماد در خانه پدرزن یکجا می شوند و به اصطلاح خود آنها شب یکجایی رقم می خورد که آغاز زندگی مشترک و زناشویی است. عروس و داماد بدین ترتیب در خانه پدرزن زندگی خود را آغاز می کنند و معمولا تا ۴ روز در خانه پدرزن مستقر هستند. بعد از مراسم شب یکجایی و در واقع روز بعد از عروسی مراسم «مبارکیان صبا» برگزار می شود که اقوام برای تبریک گفتن به عروس و داماد نزد آنان می روند. عروس و داماد نیز بعد از روز چهارم بعد از عروسی به خانه پدر داماد می روند و در آنجا میهمانی دیگری داده می شود. اگر قرار باشد که عروس و داماد در خانه پدر داماد زندگی را ادامه دهند با این مراسم این اتفاق روی خواهد داد و در غیر این صورت تا مدتی که گاه تا یکسال و بیشتر ادامه پیدا می کند عروس و داماد در خانه عروس مستفر خواهند بود. این موضوع کاملا به توافق طرفین و توانمندی داماد بستگی دارد
.

سفره عقد و جهیزیه
در عروسی بلوچی سفره عقد و جهیزیه وجود ندارد. بلوچ ها مراسم عقد را معمولا در مسجد برگزار کرده اند و در حال حاضر نیز این مراسم همچنان ممکن است در مسجد و بدون هیچ تشریفاتی به جاآورده شود. اما اینک علاوه بر مسجد در خانه نیز مراسم عقد به اجرا گذاشته می شود. به هنگام خواندن خطبه عروس به طور مستقیم به داماد «بله» نمی گوید. وقتی عاقد برای خواندن خطبه به خانه داماد می رود یک نفر را به خانه عروس می فرستد تا عروس شخصی را به عنوان وکیل تعیین کند. این وکیل به طور معمول از خانواده پدری عروس تعیین می شود. عروس معمولا عموی بزرگ یا پدر خود را به عنوان وکیل معرفی می کند. سپس با تعیین وکیل عاقد از داماد و از وکیل عروس درباره مهریه و نکاح می پرسد و بعد خطبه را می خواند. در عروسی بلوچی هیچ خبری از جهیزیه نیست. بنابراین هیچ خانواده ای نگران خرید وسایل خانه برای دختران خود نیستند.
در عوض تمام وسایل زندگی را باید پسر تامین کرده باشد. از لحاف و وسایل خواب که معمولا رسم است تا دیگر اقلام لازم و ضروری برای زندگی. در عوض اتفاقی دیگری روی می دهد. داماد بعد از مراسم عروسی و شب یکجایی، در خانه پدرزن اقامت می کند. این اقامت گاه تا یکسال ادامه پیدا می کند و جنبه بدی در اذهان ندارد. گاه نیز داماد خانه و اسباب زندگی را فراهم کرده و در خانه خود زندگی را آغاز می کند. به طور معمول زندگی به صورت فرادا آغاز نمی شود و عروس و داماد بلوچ، با خانواده عروس یا داماد زندگی